شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح خاطرات خانواده فرزندان

فرزندان

«گوشواره»

هرگاه خدا به ما فرزندی می­ داد انگار که ده سال منتظر بوده است. کسی نمی­ داند چه قدر خوش­حال می­ شد و این شادمانی چند برابر بود وقتی خبر به دنیا آمدن دختری را به او می دادند.
یادم هست وقتی منتظر فرزند اول ­مان بودیم، رفته بود بدون اطلاع من یک قطعه طلا برایش خریده بود.

زمانی که به او خبر دادند نوزادتان پسر است به من گفت: آرزو داشتم اولین فرزندمان دختر باشد برای همین هم یک جفت گوشواره خریده بودم.
عشق و علاقه­ اش موجب می­ شد تمام سختی ها را به خاطر بچه­ ها تحمل کند و برای آن­ها کم نگذارد؛ در وصیت نامه­ اش هم خیلی سفارش بچه ها را کرده است.

«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»

«لباس بچه ها»

وقتی خواهرم منزل نبود آقا سیدعلی اجازه نمی­ داد کارهای مربوط به بچه­ ها را دیگری انجام دهد. همه کاری می کرد، حتی عوض کردن لباس بچه ها را...
یک شب میهمان­ شان بودیم که همان جا هم ماندیم. صبح زود با سر و صدایی از خواب پریدم. بلند شدم تا ببینم چه خبر است. با کمال تعجب دیدم آقا سیدعلی است؛ ماشین لباس­شویی سطلی­ ای که تازه خریده بودند را روشن کرده بود تا لباس­ های بچه­ ها را بشوید. تا چشمش به من افتاد به شوخی گفت: چه­ قدر می خوابید؟! صبحانه آماده است.

«به نقل از خانم آسیه رحیمی خواهر همسر شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»