وصیت نامه ی شهید سید حسن شاهچراغ(ف.سید عباس)
- توضیحات
- منتشر شده در چهارشنبه, 04 دی 1392 10:56
- نوشته شده توسط مدیر
روحانی شهید سید حسن شاهچراغ(فرزند سید عباس) متن ذیل را با عنوان «سخن آخر من با پدر و مادرم» در شب هفتم اسفند ماه سال 1365 هجری شمسی و تنها پنج شب قبل از دریافت وعده ی خداوند تبارک و تعالی در چهار صفحه نگاشته اند که از محتوای آن و نیز نامه ای که در همین تاریخ به خانواده نوشته اند، استفاده می شود این متن به عنوان وصیت نامه مرقوم گردیده باشد. خواننده وقتی جملات و سخنان این شهید ارجمند را در مقابل خود مشاهده می کند به روشنی می یابد چگونه این شاگرد مجاهد مکتب امام صادق(علیه السلام) به مقام معرفت و شناخت خداوند حق تعالی و دلدادگی به سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین(علیه السلام) دست یافته بوده است که حکیمانه و از ژرفای دل سخن می گوید. ایشان در فرازی عارفانه و عاشقانه می نویسند: «به خدا قسم حسين(ع) صدا مي زند و مي گويد: بيا عزيز دلم؛ من دو ماه است كه به تو نان حلال دادم و تو را از محرمات دور نگه داشتم. از نامحرم و غذاي حرام و حلال و كارهاي زشت جدا كردم. حالا به من خيلي نزديك شدي؛ مي خواهم تو را در پيش خود ببينم؛ مگه مي توانم به نداي مولايم لبيك نگويم».
تذکر این نکته ضروری است که شهادت این روحانی والامقام در آستانه ی سوم جمادی الثانی، سالروز شهادت مادر مظلومه اش صدیقه ی طاهره(سلام الله علیها) و مصادف با دوازدهم بهمن ماه می باشد و این دو نامه پس از شهادت به همراه وسایل ایشان تحویل خانواده گردیده است.
-------------------------------------------------------------------------------
سلام علیکم؛
(سخن آخر من با پدر و مادرم)
بسم الله الرحمن الرحیم
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
همانا خداوند خريدار است از مؤمنان جان ها و مال هاي شان را كه براي آنان است بهشت؛ بجنگند در راه خدا پس بكشند وكشته شوند؛ وعده اي است بر خداوند حق در تورات و انجيل و قرآن. كيست وفادارتر به عهد خود از خداوند. پس بشارت باد شما را به اين بها كه سود نموديد و اين است آن رستگاري بزرگ.
(توبه-111)
با درود و سلام بر امام زمان(عج) و نائب بر حقش امام خميني و با سلام بر پيكارگران حق عليه باطل و سنگر نشینان با خدا. خواستم چند كلمه اي با شما عزيزان درد دل كنم، اين كلمات سخنان آخر من حقير است كه از ته دل برخاسته است.
پدر عزيزم؛ تو بايد همچون ابوذر زمان در مقابل سختي ها و مشكلات اين برهه از زمان، مقاوم و استوار باشي. انشاء الله اگر خداوند صلاح ديد و مرا به پيش خود برد و خبر آوردند كه پسرت از دنيا رفته، با خوشحالي از كسي كه خبر آورده تشكر كنيد و شاد و خرم باشيد و بگوئيد: خوشا به حالش و همچنين خوش به حال تو اي پدرم چرا كه من مي روم تا آن جا براي تو و مادرم جاي بگيرم و از شما مي خواهم با صبر خود دهان ياوه گويان شرق و غرب را ببنديد. گاهي از اوقات كه مي شنويد مي گويند: آخه چه شد كه بیهوده پسرش را به جبهه فرستاد و او را به كشتن داد؟! يا مي گويند: حيف از آن جوان كه بيهوده رفت و كشته شد. اين حرف ها را خودم درباره ی شهدا شنيده ام. شما نسبت به اين حرف ها صبر پيشه كنيد.
مخصوصاً به تو مي گويم مادر عزيز و مهربانم؛ پدرم را با اطمينان كامل مي دانم كه صبر مي كند و می ایستد در مقابل سختي ها و ناراحتي كه پيش مي آيد. خدا صبرش را بيشتر از اين بكند.
پدر جان؛ اميدوارم مرا ببخشيد كه من حق پدري را نسبت به شما اداءنكردم. لحظه هاي حساسي بر ما مي گذرد كم كم بايد آماده شويم [و] برويم عمليات. به خدا قسم حسين(ع) صدا مي زند و مي گويد: بيا عزيز دلم، من دو ماه است كه به تو نان حلال دادم و تو را از محرمات دور نگه داشتم، از نامحرم و غذاي حرام و حلال و كارهاي زشت جدا كردم. حالا به من خيلي نزديك شدي ، مي خواهم تو را در پيش خود ببينم، مگه مي توانم به نداي مولايم لبيك نگويم. ما كه اين قدر براي حسين (ع) جوان داديم، ما كه اين قدر شهيد داديم، حالا وقت آن رسيده كه ما يك تكان ديگري بخوريم و كار صدام را يكسره بكنيم و آقا حسين بن علي را در مقابل خود ببينيم و هر حاجتی كه داشته باشيم به او بگوئيم و با مولاي مان درد دل كنيم و بگوئيم: اي حسين جان آن قدر خانوادة شهدا صبر كردند كه ديگر طاقت ندارند، يك نظري كن؛ پيروزي ما را از خدا بخواه تا آرزوي يكايك خانواده ی شهدا بر آورده شود.
و اما مادر عزيز و دلسوخته ام؛ تو درباره ی من خيلي زحمت و رنج كشيدي، مرا در بچگي سه (3) سال شير دادي كه هيچ بچه اي فكر نکنم سه سال شير خورده باشد! من چه در سن كوچكي و جواني تو را خيلي اذيت كردم. اميدوارم مرا ببخشي و شيرت را بر من حلال كني. انشاءالله بيايي در بهشت و از دست حضرت فاطمه زهرا (س) هم نام خودت، آب كوثر را بنوشي و با هم در آن جا درد دل كنيم. تو در زندگي ات خيلي زياد رنج و غصه خوردي، خدا تو را از صابرين قرار دهد و صبرت را زياد كند و تو را از زنان بهشتي قرار دهد.
مادر جان؛ اگر خداوند نصيب من نمود و مرا از شهدا قرار داد، تو در مقابل اين مصيبت ها صبور باش. مادرم؛ خيال نكني كه من رفته ام و ديگر وجود ندارم نه اين طور نيست. به خدا قسم ما از آن لحظه اي كه در دنيا بودیم جاي مان بهتر و زيباتر است. دنيا دار امتحان است خيال نكنيد كه استراحتگاه است. هر كه سختي بيشتري ببيند براي خدا، در آخرت جاي خوبي نصيبش مي شود و هر كه به خوش گذراني و لهو و لعب بگذراند، در آخرت بايد عذاب جهنم را بچشد. جاي اصلي ما در آخرت است، دنيا كه جاي انسان نيست. فقط وسيله اي است كه انسان بايد سعي كند خود را بسازد و براي رفتن به پيش خداوند آماده شود.
و اما پدر و مادرم از شما تقاضا دارم كه مبادا خداي ناكرده به اين عنوان كه شهيد داده ايد از مردم انتظاراتي داشته باشيد. اگر هم اين مصيبت تحملش خيلي دشوار است بدانيد كه معامله است با خدا و اجرش را از خدا بخواهيد.
اگر نامهربان بوديم و رفتيـم اگر بار گـران بوديـم و رفتيـم
شما در خانه هاي تان بمانيد كه ما بيخانمان بوديم و رفتيم
شب سه شنبه مورخ 65/11/7 - شاهچراغی