شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح خاطرات در اجتماع فقرا و مستمندان

فقرا و مستمندان

«کنار خیابان»

به طرف ترمینال جنوب می ­آمدیم که یکباره غیبش زد. هرچه به اطراف نگاه کردم خبری از او نبود. ترس بَرَم داشته بود که از دور پیدایش شد.
-    آقا سید علی؛ مُردَم از ترس! کجا رفته بودی؟ پس کُتی که تنت بود کو؟
-    اجازه بده، وقتی سوار ماشین شدیم همه چیز را می­ گویم.
..........
اتوبوس که راه افتاد؛ دوباره پرسیدم.
-     جوابم را ندادی، کجا رفته بودی؟!
-     واقعیتش همین طور که می آمدم شخصی را کنار خیابان دیدم، خوابیده بود و لباس مناسبی نداشت؛ کُتم را درآوردم و روی او انداختم.

«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاء الله] طباطبائی نیا»

«اول ماه»

اول ماه رفته بود دو دَهَک (منطقه­ ای بین سلفچگان و دلیجان ) تا حقوقش را بگیرد. وقتی برگشت دیدم حقوقش نصف شده است. برایم عجیب بود؛ دلیلش را که پرسیدم، گفت:
-    در مسیر که می ­آمدم فقیری را دیدم؛ چیزی نداشتم به او بدهم، به همین خاطر حقوقم را با او نصف کردم.
ایشان از این جور کارها زیاد می­ کرد؛ تازه این­ ها غیر از قند و چای و برنجی بود که به بچه­ ها می­ داد تا برای همسایه­ های نیازمندمان ببرند.

«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»