فقرا و مستمندان
- توضیحات
- منتشر شده در دوشنبه, 07 مرداد 1392 20:04
- نوشته شده توسط مدیر
«کنار خیابان»
به طرف ترمینال جنوب می آمدیم که یکباره غیبش زد. هرچه به اطراف نگاه کردم خبری از او نبود. ترس بَرَم داشته بود که از دور پیدایش شد.
- آقا سید علی؛ مُردَم از ترس! کجا رفته بودی؟ پس کُتی که تنت بود کو؟
- اجازه بده، وقتی سوار ماشین شدیم همه چیز را می گویم.
..........
اتوبوس که راه افتاد؛ دوباره پرسیدم.
- جوابم را ندادی، کجا رفته بودی؟!
- واقعیتش همین طور که می آمدم شخصی را کنار خیابان دیدم، خوابیده بود و لباس مناسبی نداشت؛ کُتم را درآوردم و روی او انداختم.
«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاء الله] طباطبائی نیا»
«اول ماه»
اول ماه رفته بود دو دَهَک (منطقه ای بین سلفچگان و دلیجان ) تا حقوقش را بگیرد. وقتی برگشت دیدم حقوقش نصف شده است. برایم عجیب بود؛ دلیلش را که پرسیدم، گفت:
- در مسیر که می آمدم فقیری را دیدم؛ چیزی نداشتم به او بدهم، به همین خاطر حقوقم را با او نصف کردم.
ایشان از این جور کارها زیاد می کرد؛ تازه این ها غیر از قند و چای و برنجی بود که به بچه ها می داد تا برای همسایه های نیازمندمان ببرند.
«به نقل از همسر شهید سید علی[ماشاءالله] طباطبائی نیا»