دوستان
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 01 آذر 1394 14:42
- نوشته شده توسط مدیر
«دوستِ مهربان»
هم روستایی بودن، هم سنّ و نیز همسایگی، آن هم از نوع دیوار به دیوارش باعث شده بود خیلی به هم نزدیک باشیم؛ البته باید به این ها چند سالی که برای کار به دامغان می رفتیم را نیز اضافه کنم.
احمد، دوستی مهربان و جوانی بسیار زرنگ بود. از کمک به رفقایش دریغ نمی کرد و در هیچ شرائطی ما را تنها نمی گذاشت.
«به نقل از آقای اکبر خلیلی از دوستان شهید احمد قربعلی»
«گشت»
سر سفره ناهار نشسته بودیم که از بیرون سنگر صدایی به گوشم خورد.
- سید حسن، این صدا خیلی آشناست!
- نمی دانم؛ شاید...
- صدای محمدِ اکبرِ کربلایی تقی نیست؟!
در همین حال و هوا، محمد1 به یکباره وارد سنگر شد و چشمش که به ما افتاد خوشحال شد، ما بیشتر؛ چون اصلاً خبر نداشتیم که او اینطرفهاست.
- محمد، تو کجا، اینجا کجا؟!
- برای گشت رفته بودیم و تازه برگشتهایم.
بندهی خدا نمیدانست همشهریهایش بعد از گذراندن دوره چهل روزه آموزش هنوز نمیدانند «گشت» یعنی چه! البته اینقدر یاد گرفته بودیم که نباید خودمان را زود ببازیم؛ به همین خاطر و به علامت تأیید، سری تکان داده و پناه بردیم به پسته و تخمهای که از دامغان آورده بودیم و اخبار خورزان2.
«به نقل از آقای علی جوادی نژاد از دوستان شهید سیّد حسن شاهچراغی(فرزند سید علی)»
1- روحانی شهید حجت الاسلام محمد خراسانی
2- روستایی در شهرستان دامغان