شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

مصاحبه با مادر شهید

 

shahidan-12در دو مصاحبه ای که در سال های 1380 و 1391هجری شمسی  با خانواده ی محترم شهید سید حسن شاهچراغی (فرزند سید علی) صورت گرفته است، متأسفانه مادر بزرگوار شهید تنها به بیان جملاتی اکتفا کرده اند که جهت ثبت، در ادامه می آید.

-    لطفاً مقداری از کودکی شهید سید حسن  بگویید.

کودکی سید حسن به سختی گذشت؛ در دوره ی کودکی اش چند بار مریض شد و چون در خورزان امکانات درمانی و بهداشتی وجود نداشت یک بار او را روی دوشم گذاشتم و تا روستای فخر آباد بردم ؛گاهی هم مجبور می شدیم او را به دامغان ببریم در حالی که پول کافی نداشتیم و با مشکلات زیادی هم رو به رو بودیم.

-    چگونه خبر شهادت ایشان را شنیدید؟


یک روز قبل از این که از جهاد سازندگی بیایند و خبر شهادتش را به ما اطلاع دهند؛ دایی مرتضی (دایی شهید) در خانه ی ما بودند، عموی شهید هم (آقای سید مسلم شاهچراغی) آمدند و گفتند: پنج شنبه در روستای خورزان تشییع جنازه است چون روز یکشنبه همان هفته 5 نفر از رفقای شهید سید حسن به شهادت رسیده بودند و در روستای خورزان تشییع شده بودند. عمو شهید گفتند:  شهداء برای همه هستند و هر خانواده ای که فرزندش در جبهه باشد ممکن است که چنین خبری را دریافت کند. از این صحبت ها چیزهایی را  احساس کرده بودم  و این که می خواهند چیزی را به من بگویند. نمی دانم چی شد که شروع کردم به گریه کردن، خیلی هم گریه کردم. به هر حال آن روز چیزی نگفتند تا این که فردایش دو نفر از جهاد سازندگی به خورزان آمدند و جلوی درب حیاط با یکی از همسایه ها مقداری صحبت کردند و کم کم خبر شهادت  سید حسن را به من دادند.

-    از تشییع جنازه ی شهید سید حسن هم چیزی در خاطرتان هست که برای ما بگویید؟


 روز پنج شنبه بود که مینی بوسی را از طرف جهاد سازندگی به خورزان فرستادند و ما را به اتفاق سایر بستگان  به دامغان بردند؛ به مکانی که حدود 14 شهید دیگر هم در آن جا بودند تا با سید حسن  وداع کنیم؛ یکی از دخترهایم که خیلی هم کوچک بود تا چشمش به بدن سید حسن افتاد گفت: مامان؛ ببین از سینه و بینی سیدحسن خون آمده است که داغم را بیشتر کرد وباعث گریه ی اطرافیان گردید. بعد از این برنامه، مراسم تشییع شهدا در دامغان انجام گرفت و در ادامه پیکر سید حسن را به خورزان منتقل کردند و پس از یک تشییع باشکوه به خاک سپردند.

-    با تشکر از این که در این مصاحبه شرکت کردید.