شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

زندگی پدر و مادر شهید سید محمد تقی شاهچراغ

پدر شهید

مرحوم کربلائی سید روح الله شاهچراغ پدر بزرگوار شهید بسیجی سید محمد تقی شاهچراغ به سال 1312 هجری شمسی در روستای حسن آباد شهرستان دامغان به دنیاآمدند. پدر ایشان مرحوم سید رضا شاهچراغ معروف به «عمو ملّا» مردی متعبّد و ذاکر حضرت سید الشهداء بوده اند که همین امر نیز تأثیر زیادی درگرایش فرزندان به مسائل مذهبی و دینی داشته است؛ اگر چه در زندگی آقا سید روح الله مهاجرت خانواده به شهر نیز فصلی سرنوشت ساز می باشد زیرا موجب روآوردن ایشان به شغل کارگری و بنّایی و نیز کار درکارخانه ی پنبه و هم چنین ازدواج و سکونت در محله ی «خوریا» شهر دامغان شده است که ارتباط با محافل و مجالس دینی و مذهبی را برای شان فراهم نمود.

اگر بخواهیم به برخی از ویژگی ها و خصائص این پدر بزرگوار نیز اشاره ای داشته باشیم مناسب ترین کلام سخن امیر بیان حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) در اوصاف متقین می باشد :« ...هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ‏ التَّوَاضُعُ‏ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ...»؛ زیرا مردم دامغان و کسانی که با این سید جلیل القدر ارتباط داشته اند ایشان را با ویژگی هایی این گونه یافته اند: فردی مقیّد به شرکت در نمازجمعه و جماعت و ارتباط با مجالس اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، فعالّ در صحنه های قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بویژه عرصه ی دفاع مقدّس، معتقد به ولایت مطلقه ی فقیه و پیرو راستین حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، خستگی ناپذیر درکسب روزی حلال، میهمان نواز و مهربان در ارتباط با دیگران، اهل وجوهات شرعیّه و رعایت حق الناس در انجام کار و ... .

این پدر متدیّن و مخلص سرانجام در سال 1390 هجری شمسی پس از تحمل یک دوره بیماری سخت و سربلندی در برابر آزمون نهایی زندگی، به ملاقات فرزند شهید خود دست یافتند.

 

مادر شهید

خانم سیده نساء شاهچراغ مادر بزرگوار شهید بسیجی سید محمد تقی شاهچراغ به سال 1320 هجری شمسی در روستای حسن آباد شهرستان دامغان به دنیا آمدند. پدر بزرگوار ایشان مرحوم آقای سید محمد شاهچراغی معروف به «سید محمد قاسم آبادی» هم چون پدرآقا سید روح الله، از طریق روضه خوانی در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) زندگی فرزندان [شش دختر و سه پسر] خویش را تأمین می کرده اند که سیده نساء به عنوان فرزند بزرگ خانواده خاطرات فراوانی از آن سال های سخت دارد.
این بانوی مکرّم در سنین نوجوانی به همراه خانواده از روستا به شهر دامغان مهاجرت و سپس به روستای فرات نقل مکان نموده و در این روستا سکونت می نمایند؛ اگر چه خیلی طول نمی کشد که خانواده ی آقا سید روح الله برای خواستگاری اقدام می کنند و سیده نساء در سنّ سیزده سالگی پا به خانه ی شوهر می گذارد تا خانواده ای شکل گیردکه تربیت 8 فرزند متدیّن و انقلابی (هفت پسر و یک دختر) و شهادت ستاره ی پرفروغی هم چون «سید محمد تقی» برای آن مقدّر گردیده است.

اما در مقام بیان برخی از صفات و خصائص این مادر بزرگوار باید گفت: ایشان در دفاع از انقلاب و رهبری چنان استوار و مقاوم ماندند که کسی تاکنون به خود جرأت نداده است در مقابل شان سخنی علیه انقلاب بر زبان آورد. هم چنین باید به اجتناب و پرهیز مداوم شان از غیبت و تهمت، این دوگناه عظیم اشاره نمود و این که نگارنده، همه روزه و به هنگام بازگشت از مدرسه، شاهد رفتن این بانو و شوهر متدین شان به سمت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) جهت حضور در نماز جماعت بوده است؛ عملی که هیچ گاه در زندگی این زن و شوهر ترک نگردید.

در پایان و به منظور فهم این حقیقت که مادران شهدا، این الگوهای استقامت و اسوه های ایثار چه سختی ها و دشواری هایی را برای بزرگ کردن فرزندان خویش متحملّ شده و سپس این گونه آنان را تقدیم اسلام و انقلاب نموده اند، ذکر مطلبی از زبان فرزندشان آقای سید علی شاهچراغ مناسب می باشد: «در زمستان های سرد دامغان می رفتند «سراوری» و یخ ها را می شکستند و ظرف ها و لباس های ما را می شستند؛ هم چنین وقتی پدرم برای کار می رفتند مادرمان مقابل شعبه ی نفت که در خیابان شهید مطهری قرار داشت صف می ایستادند و هنگامی که نفت را می گرفتند ظرف بیست لیتری را روی شانه می گذاشتند و به خانه می آوردند تا مبادا سَرما اهل خانه را اذیّت کند».