شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید علی رضا واحدی مصاحبه ها مصاحبه با سردار سید محمد تقی شاهچراغی

مصاحبه با سردار سید محمد تقی شاهچراغی

 

shahidan-17گفت و گوی ذیل در بردارنده ی خاطره ای از سردار شاهچراغی می باشد که در دقایق قبل از عروج شهید علی رضا (عباس) واحدی با ایشان سخن گفته اند. 

-   جناب سردار شاهچراغی ظاهراً جنابعالی دقایقی قبل از شهادت شهید والامقام علی رضا واحدی با ایشان گفتگویی داشته اید لطفاً به منظور ثبت این مطلب آن را بازگو فرمائید .

بسم الله الرحمن الرحیم ؛ بله؛ بنده در آخرین دقایق حیات دنیوی این شهید عزیز توفیق زیارت ایشان را داشته ام. ماجرا این گونه رقم خورد؛ دشمن در جزیره مجنون  پاتک شدیدی را شروع کرده بود و حقیقتاً آتش دشمن مثل باران بر روی مواضع ما ریخته می شد، آن قدر این وضعیت سخت بود که امکان هر گونه فعالیت را از ما سلب می کرد .من به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مان باید برای سرکشی به سمت خط می رفتیم و تنها مسیر دسترسی ، جاده ای بود که شهید علی رضا واحدی و یکی دو نفر دیگر از بچه ها به عنوان نگهبان مسئولیت تردد در آن را به عهده داشتند. البته آتش به قدری شدید بود که امکان ایستادن بر روی جاده اصلاً وجود نداشت لذا ایشان به همراه دوستان شان حفره ای را در کنار جاده ایجاد کرده بودند و با این وضعیت خودشان را از آتش دشمن حفظ می کردند. وفتی به نزدیک ایشان رسیدم به سبب آشنایی و هم روستایی بودن به سمت او رفتم و به ایشان که با نام عباس صدایش می کردیم گفتم : عباس مشکلی ندارید و چیزی کم و کسر ندارید. او همین طور که در میان گودال قرار داشت با همان مظلومیت و آرامش خاص خودش گفت: نه؛ چیزی نمی خواهیم . این تمام گفتگوی من با ایشان بود؛ ما باید می رفتیم و لذا خداحافظی کردم و به سمت خط به راه افتادیم . هنوز چند دقیقه ای از عبور ما و این دیدار نگذشته بود که یکی از دوستان ما از راه رسید و گفت گلوله ی خمپاره به نگهبانی اصابت کرده است و چند نفر از بچه ها شهید شده اند. هنگامی که از خط برگشتیم هنوز آثار اصابت گلوله باقی بود و معلوم شد که عباس قبل از ما از خط گذشته و به آرزویش دست یافته است.