نماز جمعه [موضوع خطبه ی اول: تقوا و لزوم پرهیز از بخل و حرص]
- توضیحات
- منتشر شده در چهارشنبه, 28 خرداد 1393 12:34
- نوشته شده توسط مدیر
شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس شورای اسلامی] خدمات خالصانه و گسترده ی خویش به مردم خونگرم شهرستان رامهرمز را پس از پیروزی انقلاب با فعالیت در سنگر نماز جمعه آغاز کرده و در مدت کوتاه حضور خویش، این جایگاه مقدّس را به پناهگاه اَمن مردم مظلوم و مستضعف آن دیار مبدّل نمودند.
آن چه در ادامه می آید خطبه های نماز جمعه ی این روحانی مجاهد و انقلابی می باشد که بر اساس قرائن موجود در تاریخ 1361/12/6 ایراد گردیده است. شایان ذکر است موضوع خطبه ی اول «تقوا و لزوم پرهیز از بخل و حرص» می باشد.
----------------------------------- خطبه ی اوّل ------------------------------------
السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه و أشرف بریّته، حبیبنا و حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمد «صلی الله علیه و آله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین».
و بعد قال الله العظیم ـ أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ـ «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»
با درود و سلام به پيشگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامي و با سلام و درود به ارواح پاك شهيدان مان بالأخص شهداي مظلومانه ی والفجر و با درود و سلام به رزمندگان پُر توان جمهوري اسلامي و شما برادران و خواهران حاضر در اين پايگاه سياسي عبادي نماز جمعه.
اولين خطبه ی اين هفته به دنبال بحث تقوا و درخواست برادراني كه خطبه ی اوّل مُسَلسَل باشد و به هم پيوسته باشد تا برادران و خواهران از قبل بتوانند پيش بيني بكنند كه خطبه ی اول چه موضوعي بحث ميشود. انشاءالله تصميم داريم مواردي كه در قرآن، تقوا در مورد او سفارش شده است به عنوان موضوعات خطبه ی اوّل طرح كنيم و در اطراف او با استمداد از قرآن و روايات بحث كنيم. در اين خطبه يكي از مواردي كه قرآن و روايات ما در مورد او زياد تأكيد كرده و تقوا را در مورد او توصيه كرده مسأله ی بخل است و شَُحِّ نفس. بخل يعني دریغ كردن، يعني خودداري كردن از صرف مال و انفاق، در مواردي كه انسان بايد در آن موارد انفاق كند و شُحّ «البخل مع الحرص»؛ «الشحّ هو البخل مع الحرص» شُحّ يك درجه از بخل بالاتر است. شحّ بخل است بههمراه حرص؛ كه انشاءالله در اين هفته يك مقداري در اين رابطه توضيح بدهيم.
يكي از بيماري هاي روحي، يكي از امراض رواني كه افراد مبتلاي به او مي شوند، گرفتار به او ميشوند مسأله ی بخل است. انسان خداي ناكرده اگر گرفتار اين صفت رذيله، اين صفت ناپسند اخلاقي بشود آن قدر زندگي از براي او تلخ و دشوار ميشود و آن قدر زندگي از براي افراد خانواده ی او تلخ و دشوار ميشود كه در روايت دارد «أقل الناس راحة البخيل»كمترين انساني كه از آسايش و آرامش برخوردار است آدم بخيل است. آدم بخيل هيچ گونه آسايش و آرامشي ندارد. و علت بخل چه چیزی است؟ چرا يك انساني بخيل ميشود؟ چرا يك انساني چنين صفت زشت را پيدا ميكند؟ به علت بدبيني به خدا، عدم حُسنظنّ به خدا، ترس از فردا، ترس از فقر، ترس از فقر او را به بخل وا ميدارد؛ اميدوار نبودن به خدا، اين كه روزي من دست خدا هست؛ روزي ما بهدست خدا هست انسان را به بخل وا ميدارد.
بخل را يك مقدار باز بكنيم تا برادران و خواهران بيشتر در جامعه و در زندگي خودشان آن را لمس كنند. يك وقتهايي انسان براي خودش بخل ميكند؛ يك وقت هايي یک فرد براي خانوادهاش بخل ميكند؛ يك وقتهايي براي بستگان و خويشاوندانش و براي جامعهاش بخل ميكند؛ يك وقت براي دينش و مملكتش و شَرف خودش بخل ميكند كه اين ها هركدام مرتبهاي دارند. بخل به خودش اين است كه پول دارد، درآمد دارد اما حاضر نيست، نميتواند برود يك دست لباس بخرد بپوشد. غذاي مقوّي و غذاي خوب تهيه بكند و بخورد. پولها را انبار ميكند در صندوق يا بانك ميگذارد امّا به خودش زحمت ميدهد يا به خانوادهاش بخل ميورزد. پول دارد، كار ميكند، كاسب است، كارمند است، هركه هست اما به زن و بچهاش تنگ ميگيرد؛ سخت ميگيرد. نميتواند ببيند كه زن و بچه ی او لباس داشته باشند؛ لباس بپوشند، غذا بخورند، غذاي خوب بخورند، ميوه بخورند و از وسائل زندگي استفاده كنند. در مورد آن ها بخل ميورزد. گاهي وقت ها اين صفت بخل اين قدر اوج ميگيرد كه خيلي زندگي را براي اعضاي خانواده ناگوار ميكند كه پيغمبر فرمود: به زن و فرزندتان جوري سخت نگيريد كه فرزندان تان به شما نفرين كنند. خانواده ی شما، به شما نفرين بكند.
يك نمونه هست؛ اين نمونه را من يك موقعي از آقاي فلسفي خطيب بزرگ اسلام شنيده بودم كه ميگفت يك پدري بود روغن زيتون را داخل شيشه كرده بود. بعد ايشان هر وقت كه سفره را ميآوردند اين شيشه ی دربسته را وسط سفره ميگذاشت؛ به بچههاش ميگفت نان تان را به پشت اين شيشه بكشيد. يك روزي بابا نبود. اين شيشه در ميان صندوق بود؛ درِ صندوق قفل بود. بچهها چون بابا نبود؛ ظهر شد؛ عادت كرده بودند؛ نان ها را برداشتند، آمدند؛ پشت اين درِ بسته و شروع كردند نان را به دَر بكشند و بخورند. بابا از راه رسيد گفت: بچهها؛ يك روز من نبودم، نتوانستيد نان بدون خورشت بخوريد. آمديد، امروز پشت در ايستاديد. گاهي وقتها آدم اين قدر بخيل می شود؛ اين قدر بخل پيدا ميكند كه نميتواند ببيند بچهاش سرسفره غذا ميخورد؛ زنش سر سفره غذا ميخورد؛ بچهاش يك دست لباس داشته باشد؛ اين يك مَرض است. گاهي وقت ها آدم مبتلاي به او ميشود. افراد مبتلاي به او ميشوند. خودشان نميخورند؛ به خانوادهاشان نميخورانند.
يك مرتبه ی دیگرش، نه؛ خودش ميخورد؛ خانواده اش استفاده ميكنند؛ اما همسايهاش نه. اما خويشاوندانش نه. امّا فقرا و مساكين نه. اين بخل است. بخل ميورزد از اين كه برادرش فقير است و به برادرش كمك بكند. عمويش فقير است و به عمویش كمك بكند. عمّهاش و خالهاش فقيرند به آن ها كمك بكند. بخل ميورزد. اين بخل است و اين مرض چقدر توی زندگيها بلا درست كرده؛ اين بيماري چقدر توی زندگيها عقدهدرست كرده و كدورت به وجود آورده و جنگ درست كرده؛ باعث قتل هم شده؛ باعث كشتار هم شده. بخل.
يك وقت نسبت به سرنوشت يك مملكتي، ملّتي، نسبت به جامعهاش و سرنوشت جامعهاش بخل ميورزد. كاسب است،كارمند است، وضعش خوب است، ميتواند به جامعهاش كمك بكند؛ به سرنوشت جامعهاش كمك بكند؛ به فرهنگ جامعهاش كمك بكند؛ به بهداشت جامعهاش كمك بكند؛ به عمران شهرش كمك بكند؛ مالياتش را بپردازد؛ بخل ميورزد. ماليات را نميپردازد؛ بخل ميورزد به فرهنگ مملكتش كمك نميكند؛ به بهداشت شهرش، به عمران شهرش، به عمران مملكتش كمك نميكند؛ به انقلابش كمك نميكند؛ چقدرند از افرادي كه اين خصلت را دارند. اين خصلت زشت را دارند. درون خانهها و خانواده ها، اعضاي خانوادهها ميدانند كه اين صفت هست يا نه. خود افراد ميدانند كه اين صفت را دارند يا ندارند. اما ما نسبت به مملكت ميگوييم. اين پول را نگه ميدارد؛ بخل ميورزد براي صرف او؛ برای خرج او؛ به چه اميد؟! به اميد اين كه براي او بماند. اين نشانه ی اين است كه اين انسان ايمان و اعتقاد به اين ندارد كه فردا ميميرد؛ خواهد مُرد و اين پول براي او نميماند؛ خواهد مُرد و اين پول ها و اين زندگي و اين امكانات ميماند؛ بعد از او نصيب كساني ميشود كه معلوم نيست آن ها باهاش چه ميكنند؟! الان توی اين جمهوري اسلامي چقدر افرادي هستند كه در رابطه ی با جنگ، در رابطه ی با شهرشان، در رابطه ی با انقلاب و مملكت شان، جامعهشان بخل ميورزند؛ حتي حاضر نيستند سرمايهشان را بانك بگذارند؛ به بانك بريزند كه بانك بتواند از سرمايه ی آن ها براي مملكت استفاده بكند؛ از اين هم دريغ ميكنند. بخل يعني دريغ كردن؛ از اين هم دريغ ميكند. براي جبهه يك عدّهاي هستند؛ این جور جانفشاني ميكنند، فداكاري ميكنند، خون ميدهند، جوان ميدهند، عدّه اي ديگر در همين جامعه هستند كه حتّي بالاتر بگويم؛ اين روزها، - الان روزنامه، چند تا روزنامه را آوردم- اين هفته گويا هفته ی مبارزه با احتكار و هفته ی مبارزه با گران فروشي شده؛ گويا اصلاً سراسر مملكت، داد همه درآمده. البته بازاري هاي مؤمن و مسلماني كه ما در خدمت شان بوديم و هستيم آن ها از اين بحث ها ناراحت نميشوند. اما بعضيها ناراحت ميشوند. آن قدر مسأله ی بخل شان رشد كرده كه به شُحّ برگشته. «شحّ» بخلِ با حرص؛ حرص دارند؛ از راه مشروع هم جمع نميكنند از راه نامشروع. در اين موقعيّت حسّاسي كه مملكت ما اين همه گرفتاري دارد؛ جنگ داريم؛ ملّت ما اين قدر در فشار است؛ در اين موقعيّت ميبينيم بعضيها پيدا ميشوند، ميروند، جمعآوري ميكنند. فقط هنرشان، اين را قرار دادند كه جمع كنند. من حالا نمونههايي كه براي تان عرض ميكنم. بعضي از خواهرها خيلي از خواهرها و خانوادهها هستند كه مثلاً چيني دارند كُمدشان پُرِ چيني است. چندین دست چینی دارند؛ حالا مي آيند صف ميكشند ساعت ها، برای این که دوتا مثلاً ديس و بشقاب گيرشان بيايد يا چند تا مثلاً استكان شاید. شايد چندين دست، استكان و فنجان و نعلبكي توی خانهشان داشته باشند اما باز هم ميآيند صف ميكشد برای این که جمع آوری بکند. پارچه داره؛ اگر الان بروند كُمدش را باز كنند يك وانت بار پارچه از مادربزرگش و مادرش، همین جور این ها هِي خريداري شده، به عنوان عتيقه نگه داشته؛ این ها الان توی كُمد هست. همان ها را اگر او از الان تا زنده هست بخواهد بپوشد نميتواند مصرفش بكند؛ باز هم تا فوری می گویند پارچه آورده شده، می رود صف می کشد؛ می گوید من سهميهام را ميخواهم بگيرم. خيلي اين مسأله ی شُحّ براي ما گرفتاري درست ميكند. يخچال دارد، ميگويند: يخچال آوردند. فوري می رود كوپُنش را ميبرد سهميه ميگيرد؛ بعد هم نياز ندارد، ميفروشد. اجاق گاز ميگيرد، ميفروشد. چرخ گوشت می گیرد، می فروشد. چيز ديگر ميگيرد، ميفروشد يا نه ذخيره ميكند.
يكي از افراد ميگفت رفتم خانه ی یکی از قوم و خویشان مان. پسرش می خواست نمی دانم چیزی را به من نشان بدهد. البته من به ایشان گفتم: بد كردي، نگاه كردي. ميگفت: نگاه كردم، ديدم كِشوي كمدشان پرِ كبريت؛ كبريت. کبریت كه هر خانوادهاي در هفته چند تا مثلاً جعبهاش و قوطي اش را احتياج داره. كُمدش را پُرِ كبريت كرده. حالا ما توی خانوادههاي مان نگاه كنيم توی اين موقعيّت، توی اين مملكت، چقدر خانوادهها باشند، حتي خانوادههاي مذهبي، همين ماهایي كه الان اينجا نشستيم. البته من از خانهام خبر دارم كه خانه ی ما اين جورها نيست. به شماها هم نسبت نميدهم. ولي شما آقايان برويد وقتي از اين جا تشريف برديد، يك تفحصّي توی خانه بكنيد ببينيد چه خبر است؛ ببینید چه چیزهایی را می ببینید که این ها، اين بندگان خدا، عرض شود که جمعآوري كردند. اين هم يك نوعی از احتكار است.
خواهر نمازگزار؛ برادر نمازگزار؛ اي آن هايي كه نميآيند توی اين نماز كه اين ها را بشنوند؛ اين شُحّ است. من روايتش را برای تان بخوانم كه اين شُحّ چه صفتِ زشتی است و چقدر خطرناك است. بُخل به شحّ برميگردد؛ حرص ميزند، هِي جمع كند. بابا برنج دارد باز ميرود ميگيرد. روغن دارد باز ميرود بگيرد. جنس ديگری دارد باز ميرود ميگيرد؛ انبار ميكند. مصرف كن؛ خرج بكن بعد فردا كه تمام شد. بحمدالله، مملكت ما امروز روي غلطتك افتاده، ثبات پيدا كرده، همه چيزش دارد در اختيارمان قرار ميگيرد؛ چرا اين جوري به دلهره و ترس و وحشت افتاده باشيم؛ هی ببریم توی خانهها ذخيره بكنيم. اين مال مردم.
اين «شُحّ» يك وقت توی بازار ميآيد. توی بازار اگر آمد به احتكار برميگردد. توی بازار اگر آمد به حرص و آز و آزمندي برميگردد. به اين كه علي أيّ حال يك تومان، دو تومان بشود؛ دو تومان، پنج تومان بشود؛ به این برميگردد و چقدر خطرناك است. هيچ ديگر چشمش نميبينيد كه جامعه در چه شرایطی است. مملكت در چه شرايطي است؛ نمی بیند. فقط اين را ميبيند كه از هر راهي که شده؟ خب؛ حالا كه جنس فراوان نیست، جنس كم است، چه جوري در بياوريم؟! گران تر بفروشيم؟! بازار آزادش بكنيم؟! سياه بازارش بكنيم؟! اين كار را بكنيم؟!. ميكنند اين كار را، آقا؛ تهران يك پرونده توی دادگاه صنفي رفته 30 ميليون تومان گران فروشي. اين شايد قلم درشت نباشد؛ امام فرمود: در بعضي از معاملات بعضيها 100 ميليون تومان ميبرند، در يك معامله. در یک معامله. البته اين جا نيست، این جا نیست. گوشت این مردم را هم اين نمکها نميبرد كه بخواهند باهاشان اين جوري معامله كنند. آن جا هست. در يك معامله 100 ميليون تومان سود. اين جا در يك معامله مثلاً دو هزارتومان سود ببره، ده هزار تومان سود ببره، هزار تومان سود ببره، پانصد. آقا؛ اين روزها روز این حرف ها نيست. اين روزها روز انفاق و ايثار است.
حالا من رواياتش را براي تان بخوانم؛ بعد از ترجمه ی اين آيه: «وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» اين آيه را در قضيه ی آمدن مهاجرين به مدينه نقل ميكند. وقتي مهاجرين آن روز وارد مدينه شدند، انصاري كه توی مدينه بودند اين ها خانهها شان را در اختيار مهاجرين گذاشتند. غذاي خودشان را با مهاجرين تقسيم ميكردند. لباس هايشان را با مهاجرين تقسيم ميكردند. یک نکته ای من ديدم که شاید اين جا هم نقل كرده باشيم؛ حتي بعضيها خدمت پيغمبر رسيدند، پیغمبر اکرم. دوتا سه تا زن داشتند پيشنهاد كردند يا رسول الله؛ اين مهاجرين زن ندارند. ما حاضريم زن هامان را طلاق بدهيم تا پس از عدّه، این مهاجرين زندار بشوند؛ تا اين اندازه. اين آيه آن جا نقل شده و بعدش ميفرمايد: «يؤثرون علي انفسهم» انصار مدينه، مهاجرين را بر خودشان مقدّم ميداشتند. اگر چيزی داشتند اوّل به آن ها ميدادند حالا خدا پشت سرش ميفرمايد «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون». هر آدمي كه جلوي شُحّ نفسش را بگيرد؛ جلوي بُخل نفسش را بگيرد؛ جلوي اين حرص خودش را بگيرد؛ اين آدم مُفلِح است؛ اين آدم پيروز است. هر جمعيتي كه، هر قومي كه، هر ملّتي كه، آن ملّت جلوي شُحّ خودشان را بگيرند، خانوادهها جلوي شُحّ شان را بگيرند، حرص نزنند برای جمع کردن، اين ملّت پيروز می شود. همه ی مردم جلوي شُحّ خودشان را بگيرند، حرص نزنند براي جمع كردن، اين مردم پيروز ميشوند.
بابا؛ به خدا ميشود با زندگيِ ساده، زندگی كرد. مي شود با زيلو، بدون قالی زندگي كرد. ميشود بدون بعضي از تجمّلاتِ زندگي، زندگی كرد. ميشود به خدا ميشود. ميشود با يك گاز سه شعله یک خانواده زندگي كنند، چند تا اجاق گاز نمی دانم چه و چه، ميشود زندگي كرد.
ميفرمايد: «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» كساني كه، مردمي كه شحّ نفس شان را نگه دارند، ببينيد، اين تقواست، ها؛ تقوا يعني اين، جلوي شُحّ نفس شان را بگيرند، كنترل كنند این حرص را؛ اين ها پيروز ميشوند. ما اگر بخواهيم در جنگ با آمريكا و شوروي و ابرقدرت ها پيروز بشويم راهش این است برادرها و خواهرها، مردم، راهش اين است كه جلوي شُحّ مان را بگيريم. به قدري كه احتياج داريم بخريم. به خدا اگر اين كار را بكنيم، بازار پر از جنس بشود، اگر مردم ما اين كار را بكنند، تصمیم بگیرند، بگويند كه هر چه روزانه احتياج داريم آن را می رویم از بازار ميخريم. به خدا گوشت فراوان ميشود. موادّ خوراكي فراوان ميشود. اجناس منزل، لوازم منزل فراوان ميشود. آن قدر فراوان ميشود كه ديگر اصلاً دو نفر هم در یک مغازه نميبيني که صف ايستاده [باشند]. تصميم بگيريم، بگوييم آن هايي كه تا به حال داريم آن ها را فعلاً اَزَش استفاده كنيم؛ هر وقت آن ها تمام شد، بعد می آییم توی بازار. بنزين که آزاد شد، شنیدید که روزهاي اوّلش اصلاً پمپ بنزين ها خلوت بود، چرا خلوت بود؟ بنزين آزاد شد؛ آقاياني كه بنزين را ذخيره كرده بودند گفتند: خب، حالا كه بنزين آزاد شد پس ما از اين دويست ليتري ها حالا استفاده بكنيم؛ دویست لیتری ها را مصرف بكنيم؛ بعد ميرويم از پمپ بنزين می گيريم. حالا ما هم شروع کنیم این جوري عمل بكنيم.
چند جاي قرآن اين جمله آمده «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» مردمي كه جلوي حرص خودشان را بگيرند اين مردم پيروز ميشوند. پيروزي اگر ميخواهيد بايد اين كار را بكنيد. رمزش اين است. توجه بكنيد.
امّا روايات: عن الصادق(علیه السلام) « إنما الشحيح مَن منع حق الله وأنفق فی غیر حق الله» امام صادق ميفرمايد: ميدانيد شحیح كيست؟ ميدانيد بخيل و آن كسي كه بخل و حرص هر دو را دارد كيست؟ آن كسي كه منع ميكند حق الله را. - حواس تان به اين جا باشد؛ خطبه كه خوانده ميشوند اگر يك گوشه ای سقف هم پايين افتاد شما حواس تان به خطبه باشد- شحیح و بخيل آن كسي است كه «مَنع حقَّ الله» حقّ خدا را منع ميكند. يعني چي؟! يعني خمس بدهكار است، نميدهد. زكات بدهكار است، نميدهد. حقّ مساكين و فقرا بدهكار است، نميدهد. ماليات بدهكار است، نميدهد. حقّ الله را منع می کند. اين شحيح است. يعني كسي است كه هم بخل را دارد و هم حرص را دارد. ببينيد حالا ماها داریم يا نداریم؟ هر كسي كه حق خدا را نميدهد، امام صادق ميفرمايد: اين شحيح است؛ اين بخيل است؛ اين بخل و حرص هر دو را دارد.
«و أنفق في غير حقّ الله عزّ و جلّ» اين نكته [را] هم توجه داشته باشد كسي كه حق الله را ندهد ناگزير بايد يك جایی اين پول ها را خرج كند حالا كجا خرج ميكند؟ يا بچّهاش منافق ميشود، ميرود در راه آمريكا و فرانسه خرج ميكند يا بچّهاش كمونيست و اکثریتی و اقلّيتي ميشود، ميرود آن جاها خرج ميكند یا علی أیّ حال فردا می میرد و ورثه اش می برند، کجا خرج می کنند. يك جايي؛ يا مريض ميشود، سرطان ميگيرد يك مرضي ميگيرد بايد اين پول ها را در راه آن مرضش خرج بكند. يا نه، ميرود سنگش ميكند، فرشش ميكند، گوشه ی اتاق ميگذارد. علي أيّ حال بايد در يك جايي این پول را خرج بكند؛ خرجش ميكند.
بعدش باز ميفرمايد؛ قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) :«ثلاث مهلكات» سه چيزندكه آدم را هلاك ميكند؛ سه چيزند كه جامعه را هلاك می کنند؛ نابود ميكنند. « شُحّ مطاع» شُحّ مطاع. اولي اش شُحّ است. بخل؛ بخل با حرص. اين شُحّی كه اطاعت بشود اين جامعه را هلاك ميكند؛ آدم را هلاك ميكند. «و هَوى مُتَّبَع» دوم هواي نفس است كه تبعيت بشود. سوم «و إعجاب المرء بنفسه»آدم از خودش خوشش بیايد. عجب؛ هركاري كه ميكند كار خودش برايش پسنديده بيايد. اين سه چيز آدم را هلاك ميكند. شاهد ما جمله ی اوّليش است «شُحّ مطاع».
و باز پيغمبر اكرم ميفرمايد که خدا فرموده من بهشت را بر چند گروه حرام كردهام. اول بر «منّان» بر كسي كه منت ميگذارد. يك كاري را كرده، كار خيري را كرده، يك قدمي براي ملّت برداشته، برای انقلاب برداشته، بعد هِي منّت ميگذارد؛ ميگويد: من اين كار را كردم. خدا ميفرمايد: من بهشت را بر منّان، بر كسي كه يك كاري می کند سَر مردم منّت ميگذارد، این را حرام كردم و بعدش بر «بخيل» بهشت را بر بخيل حرام كردم. بر كسي كه بخل ميورزد بهشت را حرام كردم. سوّم «قتّات». «قتّات» يعني نمّامّ، سخن چین. خدا ميفرمايد: بهشت را بر سه گروه حرام كردم. اين سه گروه تا اين جورند تا توبه نكردند، تا خودشان را اصلاح نكردند وارد بهشت نميشوند. بهشت براي اين ها حرام است. يك روايت ديگر هم براي تان عرض ميكنم و از اين قسمت ميگذرم.
ميفرمايد: «الْبَخِيلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ» ميدانيد كه آني كه كم ترين بخل را دارد آن آدمي است كه از سلام كردن بخل ميكند. این جاها هم بخل می آید. به برادر مسلمانش می رسد، بخل ميكند، سلام نميكند. اين هم بخل است؛ اين هم شُحّ است. چرا سلام نميكني؟! چرا وارد خانه ات ميشوي خانمت داخل منزل است، بچه ها توی منزلند، به بچهها سلام نميكني؟! به خانواده ات سلام نمی کنی؟! چرا وارد منزلت ميشوي به شوهرت سلام نميكني؟! وارد اتاق می شوی به شوهرت سلام نمی کنی؟! چرا توی بازار، توی كوچه و محلّه به برادر مسلمانت برخورد می کنی سرََت را می اندازی از کنارش ردّ ميشوي و سلام نميكني؟! اين بخل است.
و بعدش امام ميفرمايد كه «الْبَخِيلُ مَنْ بَخِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ» بخيل آن كسي است كه به آنچه كه خدا واجب كرده، به آن بخل ميورزد. اين بخيل است هرچيزي را كه خدا واجب كرده، هر انفاقي را كه خدا واجب كرده، اگر يك كسي به آن انفاق بخل بورزد اين آدم بخيل است. و فرمود: «ثلاث مُهلكات» سه چيز از مهلكات است و در روايت دیگری دارد که خدا فرمود: ايمان و شُحّ در يك جِلد جمع نميشود. ايمان و شُحّ، ايمان و بخل، ايمان و حرص در يك دل جمع نميشود. آن دلي كه شُحّ در او هست، حرص در او هست، بخل در او هست، آن دل دَرَش ايمان نيست. اگر ايمان باشد، شُحّ نيست، بخل نيست. براي اين كه روزي رسان را خدا می داند. فردا و پس فردا را به خدا واگذار ميكند و ترس و وحشتي از اين كه نكند فردا گرفتار كمبود بشود؛ یک وقتی قحطي بيايد نداشته باشد لباس بپوشد؛ بخورد؛ چه بكند؛ اين ترس ها را ندارد. آدمي كه ايمان ندارد شروع ميكند حرص زدن و جمع آوري كردن و انبار كردن؛ آن هم از حرام. آن هم از حرام.
براي اين كه من اين روزنامه ها را آوردم؛ بعضي از تيترهايش را بخوانم - كه باز هم در پايان اين خطبه یک تذكري دارم عرض بكنم- اين تيترها را برای شما می خوانم: رئيس مجلس در ديدار با واحد گشت ثارالله سپاه منطقه 10 و جمعي از اعضای انجمن اسلامی اصناف تهران سخنراني كرد. يكي از جملات ايشان اين است: تروريست هاي اقتصادي كمتر از تروريست هاي آن چناني نيستند. مسئولان كشور نسبت به جلوگيري از گران فروشي و احتكار تصميمات لازم را خواهندگرفت. احتكار و گران فروشي قابل ادامه نيست. و مسئولان كشور ....................... در طول اين هفته ديدم از خود امام هم که بعد از تقدیر از بازاري های متعهّد و مسلمان و حزب الله، بعد از تقدير از آن ها، امام به محتكرين و گران فروشان اشاره فرمود و فرمود: ما اين ها را به خدا واگذار ميكنیم. همه ی مسئولين ما، اين روزها در اين رابطه دارند صحبت ميكنند. معلوم می شود يك جرياني هست درون كشور برای این که گلوی این انقلاب را این روزهایی که روز کمک به انقلاب است، بگيرند.
ما به برادر های بازاري در خطبه ی اول كه موضوع تقوا بود و خود نگهداري توصيه ميكنيم. برادرهاي حزبالله بازاري؛ با فرمانداري، با اتاق بازرگاني همكاري كنيد. جنس را بر طبق سهميه برويد بياوريد و عرضه بكنيد. به قيمت دولت هم بفروشيد. جلوی حرص و شُحّ را، جلوی بخل را بگيريد و هرگز زيادهطلبي و گران فروشي و احتکار نداشته باشيد. خودتان دست به دست هم بدهيد؛ به كمك مسئولين، آن افرادي كه حاضر نيستند زير پوشش جمهوري اسلامي بيايند و حاضر نيستند بر اساس قانون عمل كنند، بنده اين جا در خطبه ی اول عرض ميكنم مسئولين موظّفند سهميه ی آن ها را، آن هايي كه حاضر نيستند، بيايند زيرِ پوشش، سهميهشان را موظّفند قطع بكنند. موظّفند سهميهشان را قطع بكنند و اگر هم يك وقت از شركت ها استفاده ميكنند، مي آيند بازار آزاد درست ميكنند بايد كاري بكنند كه آن ها نتوانند سوءاستفاده بكنند. مردم اين روزها بيش تر از اين طاقت ندارند كه چند نفر - ما ميدانيم خيلي زياد نيستند- چند نفر يا چندين نفر گلوي مردم را بفشارند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«وَ الْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ - إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»
------------------------------------------------------ خطبه ی دوم ---------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه أبی القاسم محمد «صلی الله علیه وآله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین» و الصلاۀ و السلام علی مولانا امیر المؤمنین و الصلاۀ و السلام علی الصدیقۀ الطاهرۀ فاطمۀ الزهرا (سلام الله علیها) و الصلاۀ و السلام علی الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی «حججک علی عبادک صلواتک علیهم اجمعین».
در خطبه ی دوم، یک شنبه ی اين هفته يعني سيزدهم ماه جمادی الاولي سالروز رحلت صديقه ی أطهر فاطمه ی زهرا(س) است و فاطمه ی زهرا بزرگ بانوي نمونه ی اسلام كه پس از خدیجه ی كبري، اوّلين زن وكامل ترين زن اسلام كه تربيت شده ی اسلام و قرآن است و تربيتشده ی دامن پيامبر است.
در سالروز رحلت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) بر زنان جامعه ما هست، امروز كه دشمنان مان ميكوشند جامعه ی زن ما را فريب بدهند و نسبت به اسلام بدبين بكنند، به زندگي فاطمه ی زهرا(علیها سلام) برگردند و ابعاد زندگی صدیقه ی اطهر را مورد مطالعه قرار بدهند.
فاطمه ی زهرا 18 ساله بود که دار فانی را وداع فرمود؛ زندگی سراسر خاطره و حوادث بزرگی را داشت. خانه ی پدر بود، به خانه شوهر رفت، فرزندانی را تربیت کرد، عبادت فاطمه، تقوای فاطمه، زهد فاطمه، جهاد فاطمه، صبر فاطمه و زندگی فاطمه ی زهرا و شوهرداری فاطمه ی زهرا و پرورش فرزندان فاطمه، این ها مسائلی است که باید برای زنان و دختران ما مورد مطالعه قرار بگیرد. چیزی که در این جا می توانیم بگوییم امروز برای استفاده ی از این فرصت این است که متأسفانه چهار سال دارد از انقلاب میگذرد هنوز هم می بینیم زنان و دختران ما از این الگو و از اين اسوه سرمشق نگرفتند براي زندگي خودشان. درون زندگي فاطمه ی زهرا ببينيم اصل چه بوده است؟ آيا درون زندگي فاطمه اصل و اساس، فرش و پرده بوده، وسائل تجمّلاتي و مرفّه زندگي بوده؟ يا اصل و اساس، آسايش و آرامش روح و تربيت صحيح فرزندان و اداي تكليف الهي بوده؟ اساس در زندگي فاطمه و علي چي بوده؟ شما اگر به خانه ی كوچك امیر المؤمنین نگاه كنيد فرش خانه ی علي را چي ميبينيد؟ جز يك بوريا و جز يك پوست. ظروفي كه در خانه ی علي مورد استفاده واقع ميشده جز يك كاسه ی سفالي و يك قاشق چوبي، شما در خانه علي چي ميبينيد؟ يك پرده به درِ خانه ی فاطمه زهرا آويخته بود؛ پيغمبر وارد آن خانه شد، برگشت. فاطمه ی زهرا نگران شد چه شده كه پدرم آمد، هيچ روزي بر پيغمبر نميگذشت كه پيغمبر وارد خانه ی فاطمه زهرا نشود. وارد ميشد سلام ميكرد، بر ميگشت. آن روز آمد دَمِ در، در را باز كرد وارد اتاق شد، ديد يك پرده آويزان شده به دَرِ خانه، برگشت. فوري فاطمه ی زهرا فهميد كه به خاطر اين پرده بوده [است]. پرده را گرفت، فرستاد براي پيغمبر توی مسجد. فاطمه ی زهرا زندگياش اين قدر ساده بوده و خاندان رسول الله. چرا پيغمبر اكرم براي يك پرده، مگر آن پرده از چه جنسي بود؟ زربافت بود؟ زرّين بود؟ يك پارچهاي بود كه يا از پنبه درست شده بود يا از پشم؛ ولي اين قدر نبايد يك خانوادهاي كه هدف دارد، مقصد دارد، راه دارد، سرگرم پرده و فرش و وسائل زندگي بشود. به اين مقدار هم نبايد سرگرم بشود. نبايد به این مقدار هم فكرش را مشغول اين مسائل پوچ بكند توی زندگي، تا از تربيت بچهاش بماند. چقدر وقتِ خواهرهاي ما اين روزها صرف تربيت بچهها ميشود؟ چقدر فكرِ مادرهاي ما اين روزها فكرِ پرورش نسل آينده است؟ چقدر براي پرورش نسل آينده مادرهاي ما و خواهرهاي ما مطالعه می کنند؟ فكر ميكنند؟ چيزي كه نيست، همينهاست. همين الان هم باز ميبينيم متأسفانه خواهرها و مادرهاي ما به فكر تجمّلات و رسيدگي به زندگي و ظرف و فرش و پرده و اين ها هستند. هدف اين نيست ...... كانون گرمِ خانواده، زن و شوهري به وجود بيايد، زن در آسايش باشد، مرد در آرامش باشد، در دامن اين مرد و زن نسلي به وجود بيايد همچو حسن و حسين و همچو زينب و امّ كلثوم؛ تاريخ را عوض كنند. متأسّفانه ميبينيم خواهرهاي ما شغل شان را ترجيح ميدهند بر تربيت بچّهشان، پول درآوردن شان را ترجيح ميدهند بر توی خانه نشستن، نه به اين معنا كه بعضيها تبليغ ميكنند؛ هيچگاه اسلام اين را نميگويد؛ به این معنی كه خانهات را يك دانشگاه بسازي، يك پرورش گاه بسازي، آدمِ خوب تربيت كني، به اين معنا. نه به اين معناكه زنداني بشوي، نه به اين معنا كه بروی توی قفس كه بعضيها تبليغش را ميكنند و بعضی از دخترها متأسّفانه شنيدم كه دارند گول اين تبليغات را ميخورند و حتّی من در اينجا ميگويم كه از گفتنش هم واقعاً نميدانم، این واقع هم شده بوده يا نه؟ تبليغش را دارند ميكنند، ميگويند كه ديگر زندگي براي دختر و زن چه معنا دارد، معنا ندارد، بيمفهوم است. بايد در اين رابطه یک سخنراني بشود مفصّل كه زندگي در جمهوري اسلامي براي زنان بيمعناست؟! يك دخترخانمي اين قدر به رشد و كمال و ايثارگري برسد در جمهوري اسلامي كه بيايد پيشنهاد بكند من حاضرم تا آخر عمرم خدمتگزار يك معلول انقلاب باشم، با آگاهي؛ اين ارزش نيست؟ اين هنرمندي نيست؟ و ما نميگوييم همه ی دخترها اين كار را بكنند. امروز بحمدلله زمينه از برای خلّاقيت، ابتکار، هنرآموزي، هنرمنديِ خانمهاي ما باز است؛ زمينه باز است؛ تحقيق كنيد؛ مطالعه كنيد؛ فكر كنيد؛ خلق كنيد؛ بسازيد؛ اما در آن زمينههایي كه در شأن شما هست. ببينيد فاطمه ی زهرا چه ميكرد؟ شوهر داشت؛ به جبهه كمك ميكرد؛ به فقرا كمك ميكرد؛ سخنراني ميكرد؛ كلاس داشت؛ بچه تربيت ميكرد؛ چه چیزی تربيت كرده؟ بعضي از خواهرهاي ما خوش حالند كه شاغلند و بعضي از خواهرهاي ما ميزنند که ديپلم بگيرند تا فردا شاغل بشوند و اصلاً چيزي كه به فكرشان نيست اين كه ما برويم دوره ی آدمسازي ببينيم؛ دوره ی تربيت نسل آينده را ببينيم؛ به اين فكر نيستند. ما از سالروز رحلت فاطمه ی زهرا (علیها سلام) اين را درس بگيريم و خانوادههاي ما بروند به فكر اين بیفتند كه چه بكنند كه انشاءالله بتوانند نسل خوبي را تحويل فرداي اين مملكت بدهند .
مطلب دوم: در اين قسمت از مطلب، بنده از يك طرف دچار يك شادماني و دچار يك غرور شدم كه نميتوانم آن را بازگو بكنم و او مقاومت نستوه پدرهاي شهداست. پدرهاي شهدايي كه حدود 29 نفر از شهداي مان پيكرهاي پاك شان به دست ما، به دست خانوادههاي شان نرسيد؛ اما اين ها خم به ابرو نياوردند. يعني مسئولين شان را به زحمت نيانداختند؛ يعني به روي مبارك خودشان و به روي مسئولين شان نياوردند؛ با اين كه در دل شان آتشي شعلهور بود. ما ميدانيم؛ ما از اين خانوادههاي شهداي شهرستان رامهرز نميتوانيم تشكر بكنيم. نمونههايي را من ديدم كه اين نمونهها شايد در تاريخ كمنظير باشد؛ استضعاف نزديك به نهايت، آخر درجه، فقر و محروميت نزديك به آخر درجه؛ اما مقاومت هم در عين فقر و استضعاف در اوجِ خود. در يك درخشندگيِ خاصي كه كمتر ديده شده. من نام نميبرم براي اين كه همه ی پدرهاي شهدا اين جور بودند؛ پدري كه دو شهيد داده؛ پدري كه يك شهيد داده؛ او كه يك شهيد داده او هم بچهاش برايش عزيز است ولو يك نفر باشد و ما نميتوانيم از اين جوان هاي شجاع و دلير و مؤمني كه اين قدر ثابت قدمند كه شنيدند پنجاه و خُردهاي از عزيزان شان شهید و اسير شدند - اما در عين حال - 130 نفر مجروح شدند؛ اما در عين حال آمدند، ايستادند، ثبت نام كردند و دیروز راهی جبهه شدند. ما از این ها هم نمی توانیم تقدیر بکنیم. از مجروحيني كه آمدند و تلاش داشتند كه باز مُلحق بشوند به رزمندگان، به جبهه بروند در عین این که جراحت داشتند؛ ما نميتوانيم از اين ها تشکر کنیم. اين ها چيست كه این جمهوري اسلامي درست كرده است؛ اين چه تحوّل عظیمی است كه اين جمهوري اسلامي درست كرده و بنده بعد از شهادت اين شهدا چيزي كه احساس نميكنم درون شما مردم، روحيه ی ضعف - ميبينيم - در خودم اين جور احساس ميكنم و در شما و چهرههاي تان هم ميبينم كه الحمدلله ربالعالمين به رغم همه ی اين مسائل و تبليغات و توطئهها شما گَرميد؛ شما نيرومنديد و روحيههاي شما خيلي عالي هست و اين جاي سپاس گذاري و حقّ شناسي است و به برادرهاي ديگرمان به روستاييهاي عزيزمان به خانوادهها توصيه ميكنيم بخل نورزيد؛ بخل نورزید، بگذاريد جوان هاتان بروند جبهه؛ بگذارید بروند؛ امروز روز ياري اسلام و امروز روز امتحان بزرگ من و شماست؛ بنده امتحانم اين است كه در عين حالی كه دلم براي اين جوان ها كباب ميشود، ميسوزد در عين حال باز جوان هاي ديگر را تشويق بكنم كه اين راه را بروند تا انشاءالله به ياري خدا شرّ دشمنان كنده بشود.
مطلب سوم: جناب آقاي فروزنده استاندار محترم ما - استاندار خوزستان - اين هفته با تماسي كه گرفته شده بود، تشريف آوردند رامهرمز و يك شب را مجلسي كه داشتيم به احترام شهدا - سهشنبه - شركت كرده بودند. يك شب و نصف روز در اين جا بودند كه در رابطه ی با مسائل گوناگون اين شهرستان با ايشان صحبت كرديم. جلسهاي هم با مسئولين نهادها داشتيم؛ در رابطه ی با اشتغال و مسأله ی كار و توليد. در اين قسمت لازم است به برادرها به خصوص جوان ها عرض بكنم که اگر زمان طاغوت جايزه می دادند به آن كسي که بودجه را برگرداند، امروز توبيخ ميكنند به آن كسي كه بودجه را جذب نكند. و امروز مسئولين ما فشار ميآورند بر اين كه طرحي پيشنهادي داده بشود؛ طرح توليدي صنعتي كه در يك شهرستاني جایی که امکان توليد هست، كاري شروع بشود. به جوان هاي بازاري به جوان هاي روستایي، شهري، به بنّاها، به كارگرها، به اين ها عرض ميكنيم چهار تا چهار تا، پنج تا پنج تا، ده تا ده تا، گروه بشويد؛ مؤمنين؛ مؤمنين با هم گروه بشويد، بياييد طرح بدهيد. اين شهرستان شهرستاني است كه هنوز كارگاه صنعتي غير از این كارخانه ی گچ نيامده. فقط یکی دو تا کارگاه شن و ماسه آمده. امكانات اين جا زياد است. شما ميتوانيد يك دستگاه کوچک با 100 هزار تومان وام بزنيد كوره ی آهك. سنگ کوه را بردارید بگذارید؛ پودرش بکنید؛ به فروش برسانيد؛ پول بگیرید. سنگ را تبديل به پول بكنيد؛ فقط با يك حرارت دادن به آن سنگ. سنگ گچ را از كوه بیاورید. همین جور کارگاه کوچک دستی، با یک تراكتور مثلاً با 200 هزار تومان پول ميتوانيد؛ شما می توانید با یک تراکتور دستگاه آسياي گچ درست بكنيد و کوره ی گچ. این کار را بکنید؛ نگوييد بيكاريم؛ خاك را ميتوانيد تبديل به سنگ بكنيد،آجرش كنيد؛ پول بگيريد و دولت آماده هست كه وام به شما بدهد؛ وام بدون بهره، وام طويل المُدّۀ، خودش هم دنبال مشكلاتش و دوندگيهايش این ها پشت سر شما باشد.
ما قول گرفتيم از آقاي فروزنده كه گروه ها بروند، پيشنهاد بدهند؛ ايشان هم هر چه كه گروهها در اين رابطهها خواستند فعاليت بكنند، بودجه در اختيار اين گروهها بگذارد. بروید كار بكنید، كار كشاورزي، كار دامداري، مرغداري؛ البته دامداري و كشاورزي در اولويت قرار دارد.
صنايع دستي؛ شهر ما دامغان به ابتكار يك روحاني عزيز 500 دار قالي ظرف 9 ماه زده شده. 4 هزار زن و دختر ضمن اين كه كلاس احكام و ايدئولوژي ميبينند، الان دارند كارِ قالي ميكنند كه بعضي از آن ها تا 9 ماه قبل يك قَران درآمد نداشتند ولي الان ماهي 2500 تومان حقوق ميگيرند. هر دختري ماهي 2500 تومان الان حقوق ميگيرد و 4 هزار زن و دختر زير پوشش رفتند. كارهای دستي، گيوه بافي، نمد مالي، استاني كه ما بوديم يك شهرك صنعتي بوجود آوردند كارگاه قفل و لولا، لامپسازي، کلید و پریز، چه و چه، آسياي نمك، از اين حرف ها. بياييد دست به كار بشويم؛ امروز، روز اين كارهاست. جوان ها همّت كنند. برويد روستاها با همديگر قول و قرار بگذاريد، بياييد به ميدان كار، به داد مملكت تان برسيد.
مسأله ی آخر؛ این روزها توطئه های اجانب از هر سو علیه انقلاب ما دامنه دار شده و گسترده شده، به خصوص رسانه های خبری؛ این مزدورهای استکبار جهانی؛ چه تبلیغاتی را علیه ما راه انداختند. یکی دو سه تا نمونه اش را می گویم که برادرها و خواهرها ببینید که امروز جمهوري اسلامي چقدر توی این دنيا مظلوم است. چقدر بيشرمانه دروغ هاي شاخ دار عليه این جمهوري اسلامي ميسازند و ميگويند. شما چند ماه قبل شنيده بوديد كه سه نفر پاسدار كميته را منافقين برده بودند بيرون تهران زنده زنده پوست كنده بودند و زنده زنده دفن كرده بودند. شما اين را شنيده بوديد. خبيثها فيلم برداشتند، این فیلم را فرانسه فرستادند. پاريس اين فيلم را در تلويزيون خودش گذاشته و بعد به نام جمهوري اسلامي تمام كرده. گفته جمهوري اسلامي ميگيرد مخالفين خودش را، پاسدارها ميگيرند مخالفین جمهوري اسلامي را می برند این جور پوست ميكنند. اين جور علیه جمهوري اسلامي دارند تبليغ ميكنند. واقعيّتها را اين جور وارونه ميكنند. ما يك همچنين دشمن هایی داريم و اتفاقاً توی دنيا هم ناآگاههایي هستند كه ميپذيرند.
دوّم يك داستاني در يك كتابي نوشته شده، اين داستان را يك خانم ايراني زمان شاه ترجمه كرده، كتابش هم الان موجود است. برداشتند اين داستان را داستان جمهوري اسلامي درست كردند. خانمی به نام شهلا، سه سال توی زندان جمهوري اسلامي بوده. بعد آزاد شده، بيگناه هم بوده است. پس از آن که آزادش كردند براي معاجله ی شكنجههایي كه ديده رفته خارج از كشور. آن جا باهاش مصاحبه كردند. گفته: بله؛ من سه سال توی زندان جمهوری اسلامی بودم؛ شكنجههاي قرون وسطايي آن جا ميكردند و بعدش چه اراجيفي را آن جا گفته. ميگويند: توی جمهوري اسلامي، زندان ها شكنجه ميكنند. آن هم بعد از سه سال بيگناه زندان بودن، آزاد كردند. یک معذرت خواهي هم از من نكردند. اين جور دارند عليه ما تبليغ ميكنند و باز تبليغات شان در منطقه؛ تمام اين سران مزدور کشور های منطقه را تحريك ميكنند به این كه اگر صدام سقوط بكند، اين جور نيست كه جمهوري اسلامي سراغ شما نيايد، قطعاً سراغ شما ميآيد، پس شما برويد كمك صدام بكنيد. پول بدهيد و نيرو بفرستيد كمك شان.
باز هم اين روزها دارند تبليغ ميكنند كه صدام صلح طلب است و ايران جنگطلب. شوراي امنيت سازمان بین الملل هم ميآيد چه كار ميكند؟ به پيشنهاد عراق ميآيد از ايران ميخواهد که فوراً آتشبس اعلام كند؛ فوراً. يك همچنين جوّي را عليه ما در دنيا درست كردند و دارند عليه ما تبليغ ميكنند. شما نسل جوان امروز ،شما قلمبه دستان امروز، شما معلّمين امروز، در برابر اين جوّ و موجي كه عليه ما دارند درست ميكنند، درون اين كشور براي آگاهي مردم چه بايد بكنيد؛ ما چه بايد بكنيم؟ ما بايد نسل امروزمان را عليه اين توطئهها و فتنهها بيدار بكنيم؛ آگاه بكنيم. از آن طرف هم ميآيند ميگويند: دير شده، یاالله عجله كنيد، هرچه زودتر مسأله ی لبنان و اسرائيل را حل بكنيد. همهتان بايد، همه تان باید، اسرائيل را به رسميت بشناسيد. فلسطيني هم كه ديروز شتيلا و صبراش به دست صهیونیست ها آن جور قتلعام شد، به آتش كشيده شد، آن هم امروز بايد بیاید بنشيند اسرائيل را به رسميت بشناسد و اتفاقاً نشستند و تصويب كردند كه بايد اسرائيل هم به رسميت شناخته بشود. با عجله دارند چه كار ميكنند، اسرائيل در منطقه امنيت پيدا كند؛به رسميت شناخته بشود. همه ی این دولت هاي عربي مزدور منطقه با اسرائیل همدست بشوند، يك جبهه تشكيل بدهند. اين جبهه را براي چي تشكيل بدهند؟ اين جبهه را عليه جمهوري اسلامي تشكيل بدهند. خيال آمريكا از اسرائيل راحت بشود. خيال آمريكا از فلسطين و لبنان راحت بشود. بيايند سراغ جمهوري اسلامي.
ما إبا نداريم مردم خودمان را از توطئههایي كه آن ها دارند عليه ما ميچينند، آگاه بكنيم. ما مردم خودمان را بايد آگاه بكنيم و در اين جا بايد به شما بگويم كه تمام اين توطئهها عليه اسلام است. فرصت نيست؛ دير شده؛ من قول داده بودم كه خطبه را كوتاهترش بكنم. چقدر خطرناك به جنگ اسلام افتاده، در اندونزي 140ميليون جمعيت زندگي ميكند، 95 درصدش مسلمان است. پستهاي حسّاس آن كشور در اختيار غيرمسلمانهاست. 32 سال است كه قرائت قرآن در مدارس اندونزي ممنوع است. 32 سال است كه خواندن قرآن درون مدارس اندونزي كه 95 درصدش مسلمانند، قدغن است؛ ممنوع است. قُضاتش مسيحي هستند. اگر يك كسي، يك آيه ی قرآن ممنوعه را بخواند؛ بعضي از آيات قرآن، آيات ممنوعه اعلام شده؛ شما را به خدا شرمآور نيست؛ آدم مسلمان نبايد آرزوي مرگ بكند؛ در يك كشور اسلامي 95 درصد مسلمان، بيايند قرائت قرآن را قدغن كنند و آيات قرآن را آيات ممنوعه اعلام كنند. در همه ی كشورها این جور است؛ سعوديش هم همین جور است. سعودی هم آيات ممنوعه دارد؛ سورههاي ممنوعه دارد؛ عراقش اين جور، مِصرش اين جور، اردنش اين جور، همه جا اين جور. قرآن قدغن است توی این كشورهای اسلامی. اگر كسي آيات ممنوعه را بخواند ميگيرند، ميبَرندش زندان در اندونزي. اگر اين جمهوري اسلامي تا اين جا آمده، استقامت نكند؛ اگر شما نسل بيدار و مؤمن جمهوري اسلامي افشاگري نكنيد اين توطئه ها را؛ مقاومت نكنيد اين جمهوري اسلامي را از ما ميگيرند و بعد كاري با اسلام بكنند كه براي قرن ها ديگر اسمی از اسلام، توی منطقه برده نشود و لذا بر ما هست که مقاومت کنیم. شهید می دهیم؛ این مقاومتهایی كه خانوادهها نشان ميدهند، نشانه ی آگاهيشان است. ميدانند براي چه چیزی دارند شهيد ميدهند. مردم ما ميدانند براي چه چیزی دارند مقاومت ميكنند. بايد مقاومت بكنيد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ - وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً - فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً
قبل از دعا عرض كنم که روز شنبه - فردا - جناب آقاي فروزنده، رامهرمز تشريف ميآورند در محلّ فرمانداري ملاقات عمومي دارند. همه ی برادران و خواهران، برادراني كه در رابطه ی با مسائل عمومي، مسائل اجتماعي، مسائل اقتصادي كاري دارند؛ پيشنهادي دارند؛ راهحلّي دارند؛ ميتوانند در اين ملاقات عمومي شركت بكنند. پيشنهادی را براي راه افتادن اين شهر، اقتصاد اين شهر، عمران اين شهر و اقتصاد و عمران اين منطقه و مسائل اجتماعی، حلّ مشكلات مردم اين منطقه، اگر مشكلات و طرحي دارند می توانند در اين ديدار عمومي شركت كنند و پيشنهادشان را بدهند و انشاءالله اميدواريم كه اين نشست فردا صبح تا ظهر بسیار براي این شهر و مردم اين شهر سودمند و مفيد باشد.
پروردگارا امام عزيز ما را تا ظهور امام زمان حفظ بفرما؛ خدايا رزمندگان ما را به پيروزي نهايي برسان؛ خدايا ارواح شهيدان ما را با شهداي بدر و احد و كربلا محشور بدار؛ خدايا مجروحين ما را لباس عافيت بپوشان؛ خدايا دل امام زمان را از ما خشنود بدار؛ خدايا نيروهاي غيبيات را به امداد و نصرت رزمندگان مان نازل بگردان؛ خدايا شرّ صدام و آمريكا و شوروي و همه ی اجانب و عمّال شان را هر چه زودتر كوتاه بفرما؛ خدايا به ما توفيق خدمت به این جمهوري اسلامي و به این امّت حزبالله و شهيدپرور را مرحمت بفرما؛
در پايان از شركت برادران نيروي هوايي پايگاه پنجم شكاري در اين نمازجمعه تشكر ميكنم.