نماز جمعه [موضوع خطبه ی اول: قیام عاشورا، مقاومت در برابر توطئه ی محو اسلام و تسلیم نمودن رهبری]
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 30 اسفند 780 14:08
- نوشته شده توسط مدیر
شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس شورای اسلامی] خدمات خالصانه و گسترده ی خویش به مردم خونگرم شهرستان رامهرمز را پس از پیروزی انقلاب با فعالیت در سنگر نماز جمعه آغاز کرده و در مدت کوتاه حضور خویش، این جایگاه مقدّس را به پناهگاه اَمن مردم مظلوم و مستضعف آن دیار مبدّل نمودند.
آن چه در ادامه می آید خطبه های نماز جمعه ی این روحانی مجاهد و انقلابی می باشد که بر اساس قرائن موجود در تاریخ 1362/7/22 ایراد گردیده است. شایان ذکر است موضوع خطبه ی اول «قیام عاشورا، مقاومت در برابر توطئه ی از بین بردن اسلام و تسلیم نمودن رهبری» می باشد.
-------------------------------------------------- خطبه ی اول -----------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام علی الحسین و علی ألارواح ألتی حلّت بفنائک. ألسلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین.
السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه و خاتم أنبیائه وأشرف بریّته، حبیبنا و حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد «صلی الله علیه و آله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین».
و بعد قال الله العظیم - أعوذ بالله من الشیطان الرجیم - «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ»
در خطبه ی اول اين هفته با توجّه به اين كه ماه محرم و ماه قيام اباعبداللهالحسين(علیه السلام) و امّت اسلامي ما با هيجان و شور خارجالوصفي كه از عاشورا و محرّم به ارث برده صحنههاي حماسهساز و حماسي را در دهه ی عاشورا و محرّم به راه مياندازد و اين چنين باشكوه فضاي ايران را سراسر عاشورا و كربلا ميسازد سزاوار است خطبه ی اوّل در همين زمينه و تحليلي به ياري خداوند در رابطه ی با نهضت اباعبداللهالحسين(علیه السلام) داشته باشيم.
اگر بخواهيم امروز از نهضت امام حسين، ما مردم ايران كه درون كربلا و در روز عاشورا زندگي ميكنيم درس بگيريم نظري كوتاه بايد به قبل از سال 60 هجرت بياندازيم و بايد به عبارت ديگر نظري به قبل از اسلام و طلوع اسلام و 23 ساله ی عصر پيامبر اسلام تا سال 60 هجري بياندازيم.
قبل از اسلام، ابوسفيان، ابوجهل و به عبارت ديگر بنياميّه بر تمام حجاز حاكم بودند و مقررّات جامعه ی حجاز در دست بنياميّه و ابوجهل و ابولهب بود. اين ها از بازار آشفته و وضع نابسامان آن روز، جاهليّت مردم آن روز، بتپرستي و شرك مردم آن روز و از فساد اخلاق حاكم بر مردم آن روز سوءاستفاده كرده بودند، بر تمام مقدّرات مردم تسلّط پيدا كرده بودند. عصر تاريكي بود؛ عصر وحشتناكي بود؛ عصر بدبختي و سيهروزي بيچارگان و محرومان آن دوره از تاريخ بود؛ سراسر دنيا؛ هيچ روزنه ی اميدي در دنيا نبود؛ تا اين كه بحمدالله و با اراده ی خدا پيامبر ما مبعوث به رسالت شد؛ روزنه ی اميد دميد. با طلوع اسلام و شعارهاي رهايي بخش و الهي اسلاميِ اسلام و قرآن، مايه ی اميد در سراسر دنيا به وجود آمد. شعار توحيد، شعار وحدت كلمه در سايه ی شعار توحيد، شعار پرستش خدا و بريدن از بتها و طاغوتها، اين شعار در دنياي انسان هاي محروم به سرعت پيش ميرفت و جاي باز ميكرد و طرفدار پيدا ميكرد. هركسي كه شعارهاي اسلام را ميشنيد از محرومان و مستضعفان عالم سرازير مكّه ميشد و با عشق و سوز و گداز خارجالوصفي دعوت پيامبر را لبيك ميگفت.
كمكم بنياميّه، رباخواران، سردمداران، احساس خطر كردند. 13 سال در مكّه و 10 سال در مدينه تا فتح مكّه در برابر پيامبر و اسلام ايستادند. سردمدار همه ی جنگ هايي كه عليه اسلام و پيامبر راه ميافتاد ابوسفيان بود و بنياميّه بودند و آن دودمان پليد و پست بودند. در جنگ احد، شما همه شنيديد مكرّر كه هند جگرخواره مادر معاويه با حمزه سيدالشهداء چه كرد؛ در بدر و ساير جنگ ها هم اين ها سردمدار بودند. اما در فتح مكه اين ها عاجز شدند؛ به زانو درآمدند و سقوط كردند و با يك چرخش منافقانه اين ها زير پرچم اسلام قرار گرفتند. بنياميّه كفر خودشان را، بنی امیّه کفر خودشان را زير چتر تظاهر به اسلام پنهان كردند. معاويه، ابوسفيان، دار و دسته ی بنياميّه، همه ی اين ها تظاهر به اسلام كردند؛ كفر خودشان را زير تظاهر به اسلام پنهان كردند. مترصّد بودند تا اين كه فرصت دست شان بيايد؛ كينه ی عجيبي پيدا كرده بودند نسبت به اسلام و نسبت به رهبري اسلام.
يك كلمه اينجا بايد به شما عرض بكنم بنياميّه و همه ی رباخواران و سرمايهداران بتپرست آن روز سيلي ای كه خورده بودند از اسلام خورده بودند و رهبري اسلام. خوب ميدانستند كه اين ضربه را از اسلام خوردند و از رهبري اسلام؛ كينهاي كه در دل داشتند از اين دو عنصر بود: يك، اسلام؛ دو، رهبري اسلام. همهروزه و همه شَبِه، اين ها جلسات سرّي و محرمانه داشتند، مترصد بودند فرصت دست شان بيايد. وقتي كه پيامبر اكرم اين خطرها را احساس ميكند آينده ی اسلام را با معرفي رهبري آينده در غديرخم و در وصايايش تضمين ميكند؛ مسلمان ها را متوجّه اين خطر ميكند؛ اما دشمن در كمين است.
بعد از رحلت پيغمبر اكرم، اولين فرصت به دست دشمن ميآيد؛ من سعي ميكنم خيلي فشرده اين قسمت را ردّ شوم. سقيفه ی بنيساعده؛ در سقيفه ی بنيساعده يك توطئه ی بزرگ و عظيم ريشهداري كه از كينه وكفركفّار بتپرست عصر جاهليّت ريشه ميگرفت شكل گرفت و با شكل گرفتن اين توطئه اميرالمؤمنين، رهبر آينده ی مسلمين منزوي شد. با انزواي رهبري آينده ی اسلام و مسلمين فرصت تا حدودي غيرمستقيم به دست بنياميّه افتاد؛ كمكم شعارهاي اسلام تغيير كرد؛ شعار وحدت، جاي خودش را به شعار تفرقه داد؛ شعار مساوات و برابري و برادري جاي خودش را به شعار اختلاف طبقاتي و قبيلهاي و طايفهاي داد. عصر عُمَر اختلاف طبقاتي و قبيلهاي و طایفه ای شروع شد و كمكم بنياميّه فرصت پيدا كردند ميداندار بشوند. زمان عمر، معاويه با اين كه تا سال فتح مكه - هشتم هجرت پيامبر- پرچمدار كفر بوده، زمان عمر بهعنوان والي شام از طرف خليفه ی دوم مأمور ميشود؛ استاندار شام ميشود. معاويه با آن كينه و عداوتي كه داشته، با آن كفر پنهانی كه داشته از روز اول به عنوان يك نقشه و به عنوان يك گام به سوي اهداف ديرينه اين پُست را قبول ميكند. معاويه [به] شام ميرود و آن می کند كه در طول سی و هشت ساله ی استانداري و پادشاهياش و فرمانروائيش كرد.
دو كار را ميخواستند انجام بدهند؛ خوب دقت كنيد؛ البته در نهايت بايد گفت يك كار. بني اميّه هدف شان اسلامزدايي بود؛ سيلي را از اسلام خورده بودند ميگفتند: بايد كاري كرد كه اسلام از صحنه خارج بشود؛ تا اسلام مطرح باشد ما نميتوانيم بر مسلمان ها سلطه پيدا بكنيم. طبيعي است تا رهبري اسلام در ميان مسلمين پايگاه داشته باشد و بتواند مسلمين را رهبري كند، اسلام در صحنه هست. اولين كاري كه بايد كرد اين است كه رهبري مسلمين را باید منزوي كرد. تمام تلاش شان [را] به اين متمركز كردند كه اهلبيت را بدنام کنند، متهم كنند، منكوب كنند و از صحنه ی اجتماع مسلمين و از دل مسلمين بيرون بكنند؛ در اين زمينه خيلي هم توفيق بدست آوردند. اين فصل از تاريخ ميگذرد. اسلامزدايي در شكل عداوت و دشمني با اميرالمؤمنين، عداوت و دشمني با اهلبيت عصمت و طهارت، در قالب جعل حديث، دروغپردازي و متّهم كردن امیر المؤمنین و امام حسن و اهلبيت. تا توانستند با تبليغات، تا توانستند با جوّسازي، بعدش با شهادت. 25 سال آن چنان بر اميرالمؤمنين گذشت؛ 4 سال درگير جنگ بود با معاويه و با توطئههاي معاويه. بعد نوبت به امام حسن رسيد؛ اين ها را شما ميدانيد؛ رسيد به سال شصتم هجرت و معاويه به جهنم رفت. اين تاريخ، تاريخ چندين ساله كه تمام همّت بر محو اسلام بوده، بر حذف اسلام بوده و بر به انزوا كشاندن رهبري اسلام بوده، اين تاريخ گذشته؛ حالا نوبت به امامحسين رسيده و نوبت به يزيد رسيده.
تمام هدف بنده امروز در اين خطبه اين است كه اين فصل از بحث را بتوانم براي برادران و خواهران روشن بكنم تا بتوانيم نتيجه بگيريم. نوبت به امامحسين كه ميرسد خطّ همان خطّ است؛ شيوه همان شيوه است؛ ابزار و وسايلي كه آن ها به كار گرفتند براي ادامه ی سلطه و حاكميّت همان است؛ محو اسلام، حذف اسلام و به انزوا كشاندن يا از صحنه خارج كردن رهبري. اوّلين كاري كه يزيد بن معاويه مي كند اين ها را شنيديد، ممكن است بگوييد: داره تكرار ميكند؛ تكرار واضحات هم ميكند. بله؛ ميدانم دارم تكرار ميكنم؛ تكرار واضحات هم هست؛ اما اين تكرار واضحات ضروري است.
اولين كاري كه ميكنند ميخواهند ارزان تمام كنند؛ حاكميّت پيدا كنند؛ شيوه را ادامه بدهند؛ اسلام را از صحنه خارج بكنند؛ خيلي هم براي بنياميّه و يزيد گران تمام نشود. ميگويند: تنها مانع سر راه ما براي حاكميّت بر مسلمان ها حسينبنعلي است؛ بايد اين مانع را به يك صورتي از سر راه برداشت. اوّلين كاري كه بايد كرد براي برداشتن اين مانع، پيشنهاد بيعت است. اگر حسينبنعلي بيعت را بپذيرد فبهاالمراد. بيعت را پذيرفته؛ بزرگ ترين مانع از سر راه برداشته شده؛ ارزان هم تمام شده و ديگر كار رهبري صحيح مسلمين به پايان رسيده.
آخرين سنگري كه از رهبري باقيمانده، رهبري اسلام كه بنياميّه اَزَش وحشت دارند، حسينبنعلي است. حسينبنعلي را هم با بيعت به سازش كشاندند در برابر خودشان، به تسليم واداشتند، ديگر سنگري نيست و ديگر مزاحم و مانعي سر راه يزيدبنمعاويه و بنيامّيه وجود ندارد. امّا آن ها از دو چيز غافلند: يك: از عشق و ايمان امامحسين به اسلام غافلند و دوم: از آگاهي امام حسين (علیه السلام) به معناي شهادت. آن ها از اين دو چيز غافل بودند.
مسأله ی بيعت طرح ميشود. يك طرف يزيدبنمعاويه ميخواهد بيعت بگيرد، مسلّط بشود. طرف مقابل حسينبنعلي است. حسينبنعلي اين جا امر خودش را دائر بين دو مسأله ميبيند. حتماً يزيد دستبردار از حسين نيست؛ يزيد يا بيعت ميگيرد يا ميكُشد. اصلاً غير از اين دو چيز امكان ندارد وجود داشته باشد؛ يا بيعت ميگيرد و يا ميكُشد. حسينبنعلي چه بكند؟ با ايماني كه به اسلام دارد؛ با عشقي كه به اسلام دارد كه از شعار حسينبنعلي و اين سخن حسينبنعلي فهمیده ميشود وقتي مروان حَكَم به امامحسين ميگويد: آقا؛ يزيد قدرت دارد؛ یزید سلاح دارد؛ يزيد اين همه ثروت دارد؛ شما اسلحه نداريد؛ كسي نداريد؛ بيعت كنيد؛ خون خودتان را هدر ندهيد. امام حسين يك جمله اين جا ميفرمايد. ميفرمايد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ» مروان حَكَم چه چي ميگويي؟! خبر مرگ اسلام را به من ميدهي «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ» من بيعت كنم!! با بيعت كردن من فاتحه ی اسلام خوانده ميشود؛ چگونه من بيعت كنم؟! ميبيند يك طرف بيعت است و با بيعت، مرگ اسلام؛ يك طرف قتل. امام حسين كه نميتواند شاهد مرگ اسلام باشد؛ امام حسين كه نميتواند شاهد محو اسلام باشد؛ امام حسين وقتي كه ببيند اسلام يك طرف؛ او و اهلبيتش و جوانانش و هرچه كه دارد يك طرف. ميگويد: همه بايد قرباني اسلام بشوند؛ اسلام بماند «إن كان دين محمد لا يستقم الا بقتلي فیا سیوف خذینی» همه ی ما كشته ميشويم امّا اسلام بماند. خُب حالا مسأله به اين جا ميرسد. امام آگاهانه روز اول در مدينه تصميمش را گرفته، قتل را انتخاب ميكند؛ بيعت را رد ميكند «إن لم يكن لی ملجأ و لا مأوی لمابایعت یزید بن معاویه» آگاهانه امام بيعت را رد مي كند، نميپذيرد و مرگ را انتخاب ميكند. مرگ به عنوان يك ابزار و به عنوان يك وسيله.
برادرها و خواهرها خوب لطف كنيد. امامحسين روز اول در مدينه قتل را انتخاب کرد؛ مرگ را انتخاب كرد به عنوان يك وسيله. اما حالا كه من ميخواهم مرگ را انتخاب بكنم و من كه ناگزيرم بيعت نكنم و نبايد بيعت كنم زيرا «يأبى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت» خدا نميپسندد؛ رسول خدا نميپسندد؛ مؤمنين نميپسندند؛ پس، از مرگ به عنوان يك وسيله بايد حدّاكثر استفاده را بكنم. امام، آماده شهادت است. امام بهسوي شهادت دارد ميرود و حالا كه امام نميخواهد بيعت بكند و نبايد بيعت بكند بايد به سوي شهادت برود اين جا بايد امام چه بكند؟ اين جا امام حالت تهاجمي ميگيرد. يزيد ميخواست امامحسين را به سازش بكشاند؛ اگر نشد به قتل برساند؛ قتلي خيلي ارزان و كمخرج.
در مدينه امامحسين را شهيد بكند، دردسر و گرفتاري فراوانی براي يزيد پيش نيايد. امّا امامحسين به عنوان يك رهبر آگاه ميداند اگر در مدينه شهيد بشود آن هدفي كه دارد تأمين نميشود. از يك طرف بايد از بيعت فرار بكند؛ بايد كاري بكند كه فرصتهاي جديدی به دست بياورد براي رساندن پيام خودش و رسيدن به هدف خودش، از يك طرف و از طرف ديگر از شهادت هم به عنوان يك وسيله بزرگترين استفاده را بكند. خب امامحسين با آن رهبري آگاهانه، آن نقشه ی زيبا را ميكشد، آن جور حركت ميكند كه شما شنيديد و خود ما هم گفتيم. وقتي به سوي شهادت ميرود بايد يك كساني همراه امامحسين باشند كه تمام سختيها، تمام تلخيها، تمام گرفتاريها را ببينند؛ جنايات يزيد را لمس كنند؛ همه ی توطئهها را از نزديك باهاش آشنا بشوند؛ موضعگيريهاي امامحسين را لحظه به لحظه بشنوند؛ ببينند؛ لمس كنند؛ ضبط كنند؛ حفظ كنند؛ بمانند.
امامحسين آگاهانه وقتي به سوي شهادت ميرود و حالت تهاجمي ميگيرد. آدمي كه آماده ی شهادت ميشود ديگر باكي ندارد؛ ديگر واهمه ای ندارد. امامحسين حالت تهاجمي؛ هجوم ميكند به يزيد، هجوم تبليغاتي، تهاجم رواني. هم رواني هجوم ميآورد به يزيدبنمعاويه و بنياميّه، هم تبليغاتي و هم فيزيكي.
امّا تبليغاتي؛ حركت آن چناني امامحسين، خودش جَوّ درست ميكند عليه يزيد و به نفع امام حسين؛ آمدنش به مكّه ادامه ی همين حركت است؛ ماندنش در مكّه ادامه ی همين حركت است؛ سخنرانيها و نامهها ادامه ی همين حركت است؛ امام دارد تبليغ ميكند عليه يزيد، در آن مقطع بنياميّه را افشا كند، رسوا كند و اهداف خودش را به مردم بشناساند؛ از يك طرف امّت اسلامي را آگاه بكند عليه دودمان بنياميّه و عليه يزيد؛ تا ميتواند سعي بكند به همراه اين كاروان يك عناصري را بسيج بكند، راه بياندازد به عنوان ابزار؛ آن ها به نفع نهضت امامحسين تبليغ بكنند؛ حركت بكنند؛ خانوادههاي آن ها، شهرهاي آن ها، قبيلههاي آن ها، طايفههاي آن ها. آن ها به دنبال شان حركت بكنند و امام فرصتي بدست بياورد كه از آن فرصت حداكثر استفاده را به نفع اسلام بكند. خب از يك توطئه كه در مدينه قرار بود شكل بگيرد امام شبانه نجات يافت و به مكّه آمد.
توطئه ی دوم در مكّه بود. امامحسين با آن رهبري صحيح و خروجش در روز هشتم ذي حجه از مكه، از آن توطئه هم توانست نجات پيدا بكند. توطئه اين بود كه باز در مرحله ی دوم كه يزيد موفّق نشده امامحسين را به سازش بكشاند و بيعت بگيرد در مكّه، به صورت ترور چند نفر را بفرستد كمين كنند و حسينبنعلي را ترور كنند. بعد هم بگويد: يك عدّهاي رفتند و امامحسين را در مكه كُشتند؛ تمام شد و رفت. امامحسين اين توطئه را متوجه ميشود. روز هشتم در آن فرصت بسيار حسّاس، حاجيها به طرف عرفات ميروند و امامحسين به طرف كربلا ميآيد. دنیا را زیر و رو می کند؛ ميآيد كربلا.
زمينه در كوفه با فرستادن مسلم مساعد شده؛ با نامههايي كه مردم نوشتند؛ با نامههايي كه خود امامحسين نوشته؛ كوفه، بصره،كجا و کجا. از نظر تبليغاتي و از نظر رواني زمينه آماده شده؛ اما از نظر اين كه روحيّهها روحيّههاي شهادتطلبي شده باشد، نه؛ بايد كار ميشد، آماده نشد.
امامحسين راه كوفه را پيش گرفت براي اين كه حالا كه دارد به طرف شهادت ميرود آن چنان شهيد بشود و آن روز شهيد بشود كه شهادت به عنوان يك ابزار و وسيله تا ابد در تاريخ، اين شهادت ثبت بشود. در و ديوار عالم، نقطه نقطه ی اين حركت را، كلمه كلمه ی سخنان امام حسين را، همه ی موضعگيريهاي امامحسين را و همه ی توطئههاي دشمن را، تاريخ درون خودش ثبت كند. امام حسين با اين بينش و با اين آگاهي، آگاهي به توطئههاي دشمن و اين كه دارد به سوي شهادت پيش ميرود بهطرف كربلا آمد. يزيدبنمعاويه راهش را دارد ادامه ميدهد.
ميرسيم به كربلا؛ باز ميبينيم حرّبنيزيد رياحي که وقتي ميآيد به امامحسين ميگويد که من مأمورم؛ شما يا بيعت كنيد يا شما را به كوفه بِبَرم. امامحسين را ميخواهد به سازش بكشاند؛ اول به سازش بكشاند. در هر مرحله ای اين امام را به سازش بكشانند به نفع يزيد است. شب عاشورا هم به سازش بكشانند به نفع يزيد است. صبح عاشورا هم به سازش بكشانند به نفع يزيد است.
تمام همّت یزید اين است كه اگر بتواند حسين را به سازش بكشاند و تمام همّت امام حسين هم اين است كه در برابر يزيد تسليم نشود و با يزيد سازش نكند. امامحسين ردّ ميكند. امامحسين را در يك سرزميني كه بدون آب و علف بوده، به امر عبيدالله زياد وادار ميكنند كه منزل بکند؛ خيمه بزند. امامحسين در كربلا خيمه سر و پا ميكند. هر روز كه ميگذرد مكاتبات ادامه دارد؛ مراسلات ادامه دارد بين عبيدالله بن زياد و افسرانش؛ لشکر ميفرستد؛ عمرسعد را ميفرستد؛ شمر را ميفرستد؛ ديگري را ميفرستد؛ دیگری را می فرستد؛ سی هزار نفر سپاه برای هفتاد و دو نفر. روز هفتم مثل امروز كه ميشود، امروز نامه ميآيد كه آب را به روي اهلبيت امامحسين ببنديد. هدف چه چيه است؟! هدف به زانو درآوردن امامحسين است. هدف به سازش كشاندن حسينبن علي، بچههاي او، كودكان شيرخواره ی او، زنان او زجّه بزنند؛ ناله بزنند؛ حسينبن علي بيتاب بشود؛ نتواند مقاومت كنند؛ زن ها و بچّهها مقاومت شان را از دست بدهند؛ حسينبنعلي وادار بشود بگويد: پذيرفتم. سه روز محاصره ی اقتصادي، بستن آب به روي زن و بچهی امامحسين ادامه پيدا ميكند اما امامحسين آن روح سازشناپذير و قاطع امامحسين در برابر يزيدبنمعاويه و توطئههاي او و اين تصميم های شيطانياش، پولادينتر ميشود. شب عاشورا ميشود؛ غروب عاشورا.
غروب تاسوعا، عمرسعد با مأموريتي كه پيدا ميكند به خيام حرم اباعبدالله حمله ميكند. اين جا زينب(سلام الله علیها) در ميان خيمه ی امام زينالعابدين است؛ جَون در خيمه ی بغل دستش است. يك مرتبه آقا ميفرمايد: ابالفضل ببين اين ها چه كار دارند. تا حضرت ابالفضل ميآيد عمرسعد ميگويد: كه بله ما آمديم كه يا حسينبنعلي تسليم بشود و يا حسينبنعلي را بكشيم. هدف، تسليم كردن حسينبنعلي است؛ به سازش كشاندن حسينبنعلي است.
در اين جا امامحسين فرياد ميزند كه ما هرگز تسليم نخواهيم شد؛ چيزي كه نشدني است، اين است؛ ما تسليم نميشويم؛ ما آماده ی قتليم؛ ما آماده ی شهادتيم؛ براي شهادت خودمان را مهيّا كرديم امّا اباالفضل امشب را از اين ها مهلت بگير. بعد حضرت ميفرمايد: روشن بكن كه يك وقت فكر نكنند ما برای این که یک شب می خواهیم زنده بمانیم از این ها مهلت میگیریم. بگو: ما امشب می خواهیم مناجات کنیم؛ با خدا راز و نیاز کنیم؛ امشب را مهلت بدهید. این پيشنهاد پذیرفته میشود اما موکول میشود به فردا.
فردا ميشود روز عاشورا؛ روزي كه بايد تصميم بگيرند. شب عاشورا، خوب دقت كنيد.
امامحسين در اين جا، شب كه ميشود به اصحابش ميفرمايد؛ خطبهاي ميخواند، خطبهي طولاني، مفصّلي. حمد و ثناي پروردگار ميفرمايد؛ بعد می فرماید که اصحاب من، من بيعتم را از شما برداشتم. اين ها با من كار دارند؛ شما دست اهل و عيال تان را بگيريد و از معرکه بيرون بروید. چراغ را هم خاموش ميكند.
بعضيها ميروند امّا وقتي چراغ را روشن ميكنندآن پولادهاي آبديده، آن مؤمنين آگاه و مخلص و شهادتطلب، آن ها كه به مرحله ی اطمينان نفس و اطمينان قلب رسيدند كه خدا «يا ايتها النفس المطمئنه» بِهِشان ميفرمايد؛ آن ها ماندند. امام رو كرد به حضرت اباالفضل كه شما هم برويد؛ به حبیب بن مظاهر، به عابس، به علياكبر، شما هم برويد. با يك فرياد، همه فرياد برآوردند: آقا ما كجا برويم؟! شما را تنها بگذاريم و ما از اين جا برويم؟! كجا برويم؟! اي كاش ما هزار جان داشته باشيم فداي شما بكنيم؛ ما ميمانيم. بعد امامحسين فرمود كه من اصحابي نيكوكارتر، پاكتر و باوفاتر از شما را نديدم. اصحاب خودش را ستود؛ ستايش كرد؛ تعريف كرد و بعد فرمود كه اصحاب من بدانيد كه فردا يك نفر از ما باقي نخواهد ماند. من در اين جا يك مطلب را براي شما بيان كردم و آن اين بود كه هدف دشمن اين بود كه با ارعاب با تهديد با اين كه تو را ميكشيم با اين كه خانه ی اهل و عيالت را خراب ميكنيم امامحسين را به سازش بكشاند و اَزَش بيعت بگيرد و دوّم اين كه شهيد بكند. امّا امامحسين حالت تهاجمي گرفته، حالت تهاجمي اصحاب امامحسين را از اين جا خوب توجه كنيد تا انشاءالله به نتيجه برسيم.
همه ی اين ها كه همراه امام بودند، همه ی اين ها شب عاشورا به نتيجه ی كار، خوب آگاه شدند. فردا همه شهيد ميشوند؛ اين هايي كه ماندند مطمئنند صددرصد فردا شهيد خواهند شد. امام فرمود: برويد توی خيمههاي تان؛ هركدام مشغول مناجات و راز و نیاز و كارهاي شخصي خودتان بشويد و برويد سلاح تان را آماده كنيد. خوب توجه كنيد. اين نكته خيلي قابل توجه است. رفتند درون خيمهها؛ اوّلين كاري كه كردند، نشستند اسلحههاي شان را تميز كنند. هفتاد و دو نفرند؛ كودك شيرخواره در ميان شان است؛ پيرمرد محاسن سفيدی كه ابروهاش توی چشمش ريخته در ميان شان است؛ قاطع و مصمّم، تزلزل ناپذير. شب عاشورا هفتاد و دو نفر مرد كوچك و بزرگ؛ شصت و سه نفر زن و دختر.
نشستند اسلحهها را تميز كردند. جَون غلام ابوذر در ميان خيمه ی خودش نشسته بود. ايشان در امر تسليحات وارد بود. شروع كرد شمشيرها را صيقل دادن، آماده كردن و امام او را مأمور كرد: بُرو تو به امر شمشيرها بِرَس. حضرت سركشي هم ميكرد؛ راه افتاد آمد خيمه ی جَون؛ ببيند كه جَون مشغول چه کاری است. دستور داد اسلحهها را آماده كند. بعد هم مشغول مناجات شد.
فردا صبح هم كه ميشود يكايك خدمت آقا ميآيند، اجازه ميگيرند، كفن ميپوشند، بعضيهاشان «كلاهخود»شان را در ميآوردند، زره شان [را] درميآوردند، عريان ميشوند، سلاح به کف می گیرند، به طرف دشمن می روند. اين حالت تهاجمي به سوي دشمن و به سوي شهادت است.
روز عاشورا همه ی آن چه كه بايد امامحسين ميگفت، گفته است. همه ی آن شيوههایي كه بايد به كار ميگرفت، گرفته است. همه آن امكاناتي كه بايد بسيج ميكرد و به همراه خودش به كربلا ميآورد، آورده است. همه ی حجّتها كه بايد بر دشمن و دشمنان تمام ميشد، شده است. حالا لحظهاي است كه ديگر امامحسين هيچ كار ديگري كه بايد انجام بدهد ندارد، الّا يك كار [است] و آن كار اين كه انتخاب شهادت به عنوان يك وسيله. امامحسين شهادت را انتخاب كرد. روز عاشورا آن كارواني هم كه با خودش آورده بود آن كاروان هم همراه او بودند به ميدان نبرد. اين جاست كه هضمش براي شما خيلي آسان ميشود كه هر چي از اصحاب امامحسين شهيد ميشدند چهره ی امامحسين گلگونتر ميشد. چرا؟ چون امامحسين آگاهانه به طرف شهادت ميرود؛ چون امامحسين آگاهانه به طرف شهادت آمده بود؛ ميدانست شهادت را؛ امامحسين ميشناسد. شنيديد كه امامحسين فرمود: «ما اولهنی الي اسلافي» چقدر من حرص و ولع دارم و دوست دارم كه اسلاف خودم را ملاقات بكنم مثل يعقوب كه دوست داشت يوسف را ببيند.
شهادت براي امامحسين ملاقات خداست؛ ملاقات پيغمبر است؛ شهادت، سرآغاز حيات و زندگي است. حيات جاودانه، امامحسين شهادت را با اين ديد و بينش انتخاب ميكند و با خون عليه يزيد هجوم ميبرد و با شهادت عليه يزيد هجوم ميبرد و شما ديديد در تاريخ که چگونه اين سلاح، این سلاح بُرَّنده و اين سلاح كارآ چگونه تمام سپاهيان يزيد و سلاح هاي يزيد و توطئههاي يزيد را نقش بر آب كرد و با شكست روبرو كرد و در نهايت حسينبنعلي(علیه الصلاۀ و السلام) از اين انقلاب و نهضت هفتاد و دو نفره پيروز به درآمد. يك صلوات مرحمت كنيد.
اما نتيجهاي كه بايد بگيريم. امروز همان روز است؛ دشمن در طول اين هزار و چند صد ساله ی اسلام و به خصوص چهار صد ساله ی اخير، همان برنامه ی صدر اسلام را اجرا كرده؛ عصر اسلام زدایی سیصد ساله ی قبل از انقلاب ما، حدود چهارصد ساله ی قبل از انقلاب ما. استكبار جهاني و دنياي غرب با تمام تجهيزاتش به سوي كشورهاي اسلامی و اسلام هجوم آورد؛ فرهنگ غرب را وارد كرد؛ اسلامزدايي را آغاز كرد؛ رهبري اسلام يعني مرجعيّت ديني را به انزوا كشاند؛ شعار اسلام منهاي سياست را، روحانيت را، با سياست چه كار دارد را و خيلي مسائل را مطرح كرد؛ اسلامزدايي.
آن دوره گذشت، انقلاب اسلامي پديد آمد. نقطه ی اميد در دنياي تاريك امروز آغاز شد. توطئهها هركدام پس از ديگري ادامه پيدا كرد. اوّل اين ها سعي كردند امام ما را به سازش بكشانند. شما همان قانون اساسي عصر طاغوت را قبول بكنيد، ما هم آن قانون را اجرا می كنيم. شما بيايید رژيم سلطنت را، شوراي سلطنتي را قبول بكنيد و چهها را. آن ها را شنيديد، من تكرارش نميكنم. در برابر همه ی اين ها امام ايستاد؛ امامِ سازش ناپذير، امامِ قاطع، مثل حسين، من بيعت نميكنم[تکبیر نمازگزاران] اوّل تلاش كردند به سازش بكشانند؛ مراحل زيادي نشد. مرحله ی دوم سعي كردند با نفوذ، نفوذ عوامل شان به انحراف بكشانند، نشد. مرحله ی سوم، كودتاها را آغاز كردند و ترورها را آغاز كردند و جنگ تحميلي را و تا به امروز رسيدند. امروز همان روز عاشورا هست كه ما داريم ميگذرانيم. خوب حواس تان را جمع كنيد؛ اما تفاوتهايي با آن روز دارد.
هواپيماهاي سوپر اِتاندارد و ناوگانهاي آمريكا در اقيانوس هند و در خليجفارس و مانورهاي ستاره ی درخشان و مانورهاي كجا و كجا، تمام اين ها تبليغات عليه ما، تهاجم عليه ما و ارعاب ما براي اين كه اگر بتوانند ما را به سازش بكشانند، اگر بتوانند تسليم بكنند. اين بزرگ ترين برگ برندهاي است كه استكبار جهاني بدست آورده؛ مثل همان شيوهاي كه يزيدبنمعاويه عمل نمود. اگر بتوانند انقلاب اسلامي را به زانو دربياورند، به سازش بكشانند، وادار به تسليم بكنند، خيلي براي استكبار جهانی ارزان تمام شده و آن ها خيلي بُرد بزرگي كردهاند و سعي شان اين است. جنگ را تحميل كردند؛ موشك بِزَن بر سر دزفول، بر سر انديمشك، كجا، كجا، بمباران بکن، به تنگ بياوری آن ها را، محاصره ی اقتصادي، به زانو دربيايند؛ فلج بشوند؛ تسليم بشوند؛ صلح تحميلي، آتش بس.
اما ما امروز سر اين دو راهي هستيم؛ برادرها و خواهرها؛ يا مرگ يا ذلّت، يا مرگ يا ننگ ابدي، يا انتخاب شهادت مثل حسينبنعلي و اصحاب حسينبنعلي يا اسارت و بردگي و ذلّت و محو اسلام براي هميشه. آن روز وقتي كه آن پيشنهاد را به حسينبنعلي (علیه الصلاۀ و السلام) می کنند، امامحسين يك مرتبه فريادش بلند ميشود: «هيهات من الذلّه» «هيهات من الذلّه» «هيهات من الذلّه» ذلّت از ما دور است « إن الدعي ابن الدعي قد ركزنی بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة» زنا زاده ی پسر زنا زاده، مرا بين دو امر مخيّر كرده؛ يا شهادت يا ذلّت، يا قتل يا شمشير، يا مرگ يا ننگ. ننگ از دامن ما دور است؛ ذلّت از دامن ما دور است.
امروز استكبار جهاني، اين امّت حزب الله و شهيد داده و شهيدپرور را، امام ما را، ما را، بين اين دو امر مخيّر كرده كه يا ما تن به ذلّت بدهيم؛ اگر بترسيم، اگر جا بخوريم، اگر مرعوب بشويم، تن به ذلّت بدهيم، ما را به سازش بكشانند. اگر بايستيم آن ها ميخواهند با شهادت ما بر منطقه تسلّط پيدا كنند.
اما عرض كردم يك تفاوت امروز با ديروز دارد. ديروز حسينبنعلي در يك محدوده ی كوچكي و در زمان كوتاهي كه نتوانست يك امّت حزباللّهي، مثل امّت حزبالله ما را داشته باشد به وجود بياورد. روز آخر هفتاد و دو نفر بيش تر از كودك و پيرمرد و جوان و نوجوان با او نبودند؛ امّا امروز ما دنيا را به همراه خودمان، دنياي ملّتها را به راه انداختهايم و داريم به همراه خودمان به سوي انشاءالله سقوط استكبار جهاني به پيش ميرويم و به پيش ميبريم و انشاءالله همان جوري كه امام مان فرمود: اگر آمريكا بخواهد وارد خليجفارس بشود ما آن ها را در اين باتلاق خفه خواهيم كرد و غرق ميكنيم و قبل از آن كه آن ها بخواهند ما را در اين جا با شكست روبرو بكنند، انشاءالله آن ها را براي هميشه از اين منطقه دست شان را كوتاه ميكنيم و نا اميدشان ميكنيم
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«وَ الْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ - إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»
--------------------------------------------------------- خطبه ی دوم -----------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه أبی القاسم محمد «صلی الله علیه وآله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین» الصلاۀ و السلام علی علی بن أبی طالب امیر المؤمنین و فاطمۀ الزهرا (علیها سلام) و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی «حججک علی عبادک صلواتک علیهم اجمعین».
درخطبه ی دوم تذكّراتي هست كه بايد به برادران و خواهران عرض بكنيم.
تذكر اول به مناسبت محرم و عاشورا. ما همهمان مرد و زن، پير و جوان بايد از عاشورا درس بگيريم. زيرا حسينبنعلي فرمود «لکم فیّ اسوه» من براي شماها اسوه هستم؛ الگو هستم؛ علياكبرِ امام حسين براي جوان های ما اسوه است؛ حبيببنمظاهر براي پيرمردهاي ما اسوه است؛ امامحسين براي رهبران ما اسوه است؛ غلام سياه - جون - براي محرومان و مستضعفان ما اسوه است؛ كودكِ شيرخواره براي كودكان، زينب(سلام الله علیها)، امّكلثوم، رباب، سكينه براي زنان و دختران، براي مادران و خواهران ما اسوه هستند. ما بايد به عنوان الگو به اهلبيت عصمت و طهارت تأسّي بكنيم. هم در روحيه ی ايثارگري و شهادتطلبي، هم در صبر و استقامت، مردان ما از عاشورا توشهاي كه با خودشان از محرّم، توشهاي كه با خودشان بيرون ميبرند، روحيّه ی استقامت، سازش ناپذيري، سازش ناپذیری و شهادتطلبي كه شهادت لقاءالله و لقاءرسولالله است و زنان ما صبر و استقامت و مقاومت در برابر گرفتاري و مصيبت. اين درسي است كه ما بايد از محرّم بگيريم؛ نهتنها اين درس را خودمان بگيريم، اين درس را به همگان بياموزيم. امروز رسالت ما اين است كه اين درس را به همگان بياموزيم.
آي عزيزاني كه اين جا هستيد؛ آي معلمين عزيز؛آي محصلين عزيز؛ آي همه ی آگاهان مؤمني كه اين جا نشستيد؛ به خدا امروز مسئوليّتسنگين است؛ مهم ترين تكليف اين است كه ما مردم مان را آگاه بكنيم؛ آگاه، عمق خطر را بفهميم؛ امروز اسلام در خطر است مثل زمان امامحسين؛ امروز اسلام در خطر است مثل 15خرداد و 22بهمن؛ حالا كه اسلام در خطر است، ما تكليف مان چی چيه؟ تكليف مان تكليف امامحسين است و مطمئن باشيد كه انشاءالله اين نوبت آن جوري كه يزيد موفّق شد در كربلا، آن كار را كرد؛ اين ها انشاءالله ناكام خواهند شد و موفّق نخواهند شد.
خب حالا ما ميخواهيم در برابر استكبار جهاني بايستيم؛ آن ها ميخواهند تنگه ی هرمز و منابع نفتي ما را تهديد بكنند؛ به اصطلاح تبليغات راه انداختند؛ هواپيماهاي شان بزند؛ ما را در فشار اقتصادي قرار بدهد؛ مثل اصحاب امامحسين كه آب را به روي شان بستند، واردات را به روي ما ببندند؛ هدف آن ها اين است كه واردات را به روي ما ببندند. آن ها ميخواهند با بستن واردات به روی ما، صادرات و واردات به روي ما، مارا به زانو دربياورند. تكليف ما چي چیه ؟ اصحاب امامحسين و ياران امامحسين چه كردند؟ اولاً كه موفّق نميشوند؛ ما ايستاديم در مقابل شان، همه ی ملّت ما در برابرشان ايستاده، اما اگر احياناً يك وقتي ديوانگی كردند و آن ها حاضر شدند تنگه ی هرمز به وسيله ی نيروهاي مسلّح ما بسته بشود و چراغ شان در دنياي غرب خاموش بشود، اگر اين ديوانگي را كردندآن وقت ما درون كشور بايد چه بكنيم؟ آيا تسليم بشويم يا استقامت؟ طبيعی است كه بايد استقامت بكنيم و اين حرف نيست، بايد خودمان را مهيّا بكنيم. این آگاهي می خواهد؛ اين آگاهي ميخواهد؛ بايد سر كلاس ها، روستاها، مساجد، روحانيّون محترم و همه و همه كه دست به قلم دارند دست به بيان دارند مردم را آگاه بكنند و روشن بكنند؛ اين مطلب اول.
دوم: ضمن اين كه آگاه ميكنيم نيروي دفاعي خودمان را هم بايد «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ» بايد خودمان را مجهّز هم بكنيم. طرح «لبيك»؛ آن روز هفتاد و دو نفر در طرح لبيك يا حسين ثبتنام كردند؛ آن روز هفتاد و دو نفر پولاد آبديده در طرح لبيك يا حسين ثبتنام كردند؛ امروز ببينيم در طرح لبيك يا حسين زمان چقدر ثبتنام ميكنند. در جلسهاي كه ديروز با برادران صحبت ميكرديم برادرانِ مسئولين وقتي كارت را آوردند به بنده دادند عرض كردم که اين كارت، كارت برائت از جهنم است و كارت مجوّز ورود به بهشت است؛ كارت عضويّت در طرح«لبيك». چون حرف كه نيست عمل است؛ كسي كه كارت را قبول ميكند آمادگي دارد هر نيمهشبي، هر ساعتي صدا زدند، فلاني؛ شما در سيستان و بلوچستان مثلاً يا در هرمزگان یا در کجا وجودت لازم است، بايد آن جا حاضر بشوي، بلادرنگ مثل حبيببنمظاهر که نامه ی امام حسين بِهِش رسيد فوری حركت كرد، حركت كنيم. اين كارتِ طرح لبيك، كارت برائت از جهنّم و ورود به بهشت است و ديروز اين جمله را از اميرالمؤمنين عرض كردم كه ميفرمايد «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَاب الجَنَّۀ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه»درِ بهشت به روي تان باز [است] برويد، روي طرح كار بكنيد. عمق خطر را براي مردم آشكار بكنيد و بخواهيد که بيايند ثبتنام بكنند. انشاءالله از اين جمهوري اسلامي، ثمره ی خون شهداي كربلا و شهداي تاريخ اسلام و كربلاهاي امروز دفاع بكنند و انشاءالله زمينه ی نجات محرومان را در سراسر دنيا با اين استقامت و مقاومت فراهم بكنند كه ما مطمئنيم مردم مان اين كار را خواهند كرد و انشاءالله دشمن را ناكام و نااميد ميكنند.
مطلب سوم: خواهران؛ خانوادههاي محترم؛ اين قدر در جمعآوري و انباركردن كالاهاي غيرضروري حرص نورزيد؛ تلاش نكنيد؛ زندگيتان را ساده بكنيد؛ ساده زندگي بكنيد؛ صرفهجويي بكنيد. اين جنسهایي كه وارد ميشود، به بازار ميآيد، ارز خارج ميشود؛ ارز.
خون خارج ميشود از اين كشور تا فلان ظرف و فلان لباس و فلان جنس و فلان كالا وارد می شود؛ آن هم از اين خليجفارسی كه بعضي از كشتيهاي ما را ممكن است بزنند. اين هم را تبليغ بكنيد تا يك مقداري حرص و ولع مردم كمتر بشود؛ آن چه كه دارند نروند بخرند و دولت مجبور بشود ارز خارج بكند؛ وارد بکند. اگر ما ميخواهيم در برابر دشمن بايستيم يك سلاح اين است؛ دشمن ميخواهد ما را با بستن تنگه ی هرمز و جلوگيري از واردات به زانو دربياورد؛ ما با نان و آب، نان و آب را كه نميتوانند به روي ما ببندند؛ نان را كه نميتوانند از دست ما بگيرند؛ ميكاريم و ميدِرَويم و ميخوريم؛ آب هم همهجا وجود دارد؛ نان و آب داريم؛ با نان و آب زندگي ميكنيم؛ لباس را هم اگر شد از برگ درخت، از پوست حيوان، از علف استفاده ميكنيم؛ امّا زير بار ننگ شرق و غرب نميرويم[تکبیر نمازگزاران] .....................[ضبط صدا ناتمام می باشد]