شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس] خطبه ها نماز جمعه [موضوع خطبه ی اول: صبر از منظر قرآن]

نماز جمعه [موضوع خطبه ی اول: صبر از منظر قرآن]

9-8شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس شورای اسلامی] خدمات خالصانه و گسترده ی خویش به مردم خونگرم شهرستان رامهرمز را پس از پیروزی انقلاب با فعالیت در سنگر نماز جمعه آغاز کرده و در مدت کوتاه حضور خویش، این جایگاه مقدّس را به پناهگاه اَمن مردم مظلوم و مستضعف آن دیار مبدّل نمودند.
آن چه در ادامه می آید خطبه های نماز جمعه ی این روحانی مجاهد و انقلابی می باشد که بر اساس قرائن موجود در تاریخ 1362/8/27 ایراد گردیده است. شایان ذکر است موضوع خطبه ی اول «صبر از منظر قرآن» می باشد.

----------------------------------------------- خطبه ی اول -------------------------------------------

....... و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه و خاتم انبیائه، حبیبنا و حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد «صلی الله علیه و آله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین».

و بعد قال الله العظیم ـ أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون‏ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ‏»

با درود و سلام به امام امّت رهبر كبير و بيدارگر انقلاب و با درود به سلحشوران جبهه‌هاي نور عليه تاريكي و به جانبازان و معلولين انقلاب و به خانواده‌هاي معظّم و بزرگوار شهدا و اُسرا و جانبازان و رزمندگان و با درود به شما برادران و خواهران حاضر در اين پايگاه سياسي عبادي نمازجمعه.

با تبريك و تسليت به خانواده ی بزرگوار شهيدِ عزيز رفيعي كه امروز پيكر پاك شان به توسط امّت شهيدپرور اين شهرستان تشييع شد. تبريك و تسليت عرض مي‌كنيم و براي خانواده ی فداكار و مقاوم شان آرزوي اجر و صبر و عزّت در دنيا و آخرت داريم. خداوند انشاءالله به همه ی ما توفيق ادامه ی راه اين شهدا تا رسيدن به آرمان‌ها و اهداف متعالي اين شهدا برسيم توفيق مرحمت نمايد.

در خطبه ی اوّلِ اين هفته، بعد از مسافرت يكي - دو هفته كه خداوند توفيق داد از بركت خون شهدا، زيارت مرقد مطهّر حضرت زينب(سلام الله علیها) ام‌المصائب و ساير اعتاب مقدّسه که در سوريه هست به ‌دنبال موضوعي كه در يكي - دو هفته ی قبل داشتيم مسأله ی صبر، باز هم موضوع صبر را از نظر قرآن دنبال كنيم.

يكي از بارزترين صفات برجسته ی انبياء عظام الهي و ائمه ی هدي(سلام الله علیهم اجمعین) صبر است و يكي از صفات بارز پيروان انبياء و پيروان ائمه هم همين صفت است. خدا در يك آيه ی قرآن مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا‏» ما از آن ها ائمه قرار داديم؛ ما از آن ها پيشوايان و رهبران قرار داديم كه هدايت مي‌كنند به فرمان ما، كه رهبري مي‌كنند به امر ما، هنگامي كه آن ها صبر كردند. مي‌بينيم هيچ پيغمبري با بيان اين آيه به مقام نبوّت و هيچ امامي و پيشوايي به مقام امامت و رهبري نمي‌رسد مگر اين كه اين صفت را در اوجش به آن مقداري كه يك پيامبر و يك امام - آن كسي كه مبعوث از طرف خدا مي‌شود - براي هدايت انسان‌ها نياز دارد، آن مقدار از صبر را دارا باشد آن موقع مبعوث به مقام نبوت و رسالت مي‌شود يا منصوب به مقام امامت.

امروز هم شما در جامعه ی خودمان مي‌بينيد كساني مي‌توانند مسئوليت‌هاي سنگین سياسي، اجتماعي يك جامعه ی الهي و انقلابي و اسلامي ما را متحمّل بشوند كه داراي بردباري و داراي صبر باشند. اين صفت صبر صفتي است كه قرآن شايد بيش از حدود 110 - 115 آيه در موردش نازل شده و در زمينه‌هاي مختلف راجع به صبر قرآن صحبت كرده.

اصلِ خود صبر، تعريف و توصيف صبر، نتيجه و ثمره ی صبر، اجر و پاداش دنيوي و اخروي صبر و توصيف از كساني كه در طول تاريخ در عصر انبياء صابر بودند و تعريف و تمجيد و ستايش از صابرين؛ از پيامبراني كه صابر بودند، از پيروان پيامبراني كه صابر بودند قرآن تمجيد مي‌كند، ستايش مي‌كند و توبيخ و مذمّت از آن هايي كه صبر و بردباري را از كف دادند، صبر و بردباري نداشتند و بيان نتیجه ی عواقب بي‌صبري، كم‌صبري و كساني كه صبر و بردباري را از كف دادند و به چه  عواقب شومي رسيدند. آيات قرآن مجموعاً در اين زمينه‌ها صحبت مي‌كند و ما به مقداري كه توانايي داريم و به مقداري كه خطبه ی اول نمازجمعه‌مان استعداد دارد از اين آيات بايد استفاده كنيم.

آيه‌اي كه الان خواندم؛ قسمت اوّل بحثم در خطبه ی اول اين است كه ما از كجا مي‌توانيم صابر بشويم؟ چگونه يك جامعه‌اي، چگونه يك گروهي، چگونه يك خانواده یا فردي در همه ی زمينه‌هايي كه بايد صبر بكند، مي‌تواند صبر بكند. اين آيه‌اي كه تلاوت كردم، خدا به پيغمبر ما مي‌فرمايد: «وَ اصْبِر»ْ پيغمبرم صبر كن. يك قسمت را عرض نكردم؛ يك قسمت از آيات، امر به صبر است. امر به صبر به انبياء، امر به صبر به پيغمبر ما، امر به صبر به  خود ما، در اين آيه خدا به پيغمبر خطاب مي‌كند، مي‌فرمايد: «وَ اصْبِرْ» پيغمبرم صبر كن؛ تحمّل كن؛ بردباري نشان بده.

كجاها؟ در برابر ياوه‌گويي‌ها، در برابر شكنجه‌ها و فشارها، در برابر محروميّت‌ها و محدوديّت‌ها، در برابر توطئه‌ها و تهاجم‌ها، در برابر جنگ‌ها وآتش‌افروزي‌هایي كه دشمنان عليه شما و عليه پيروان شما دارند. با گوشش پيغمبر فحش مي‌شنود، ناسزا مي‌شنود، خدا در قرآن بِهِش مي فرمايد: پيغمبرم؛ صبر كن. در كوچه‌هاي مكّه خاكستر روي سرش مي‌ريزند و آن چه كه شما در تاريخ زندگي پيغمبر خوانديد به سَرِ پيامبر مي‌آورند كه پيغمبر مي‌فرمايد: هيچ پيغمبري به اندازه ی من اذيت نشد؛ اما در عين حال خدا بِهِش مي‌فرمايد: صبركن. در ميدان‌هاي جنگ عمويش حمزه را مُصلِح مي‌كنند؛ گوش و بيني‌اش را مي‌بُرند؛ جگرش را از شكمش بيرون مي‌آورند؛ اسدالله و اسدالرسول، كسي كه آن دلاوري‌ها را در جنگ بدر و در جنگ احد نشان داد. عمويش را شهيد مي‌كنند، آن هم آن جور شهيد مي‌كنند، خدا در قرآن مي‌فرمايد:«إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» اگر شما مورد ظلم و مورد تعدّي واقع شديد همان جوري كه بِهِتان تعدّي كردند شما هم پاسخ بگویيد. اما يك وقت اين جا استفاده نشود که خُب صدام موشك مي‌زند، پس قرآن به ما اجازه مي‌دهد كه ما موشك بزنيم. نه؛ قرآن مي‌گويد: همان كسي كه شما را یا همان کسانی که شما را مورد ظلم قرار مي‌دهند شما همان ها را  عقاب كنيد، به مثل آن جوري كه آن ها شما را بِهِتان ظلم كردند. طبعاً مردمي كه در شهرهاي عراق زندگي مي‌كنند يا در روستاهاي عراق، آن ها مردمي نيستند كه به ما موشك مي‌زنند. اين عوامل آمريكا و روس اند كه موشك‌هاي روسي يا بمب‌هاي فرانسوي و آمريكايي را بر سر ما مي‌ريزند و ما پاسخ آن ها را بايد بدهيم و الحمدلله رزمندگان مان پاسخ آن ها را در جبهه‌ها خوب مي‌دهند كه خداوند انشاءالله ياري شان بکند، بتوانند اين ضربات كوبنده را پياپي در جبهه‌ها بر سر عوامل شرق و غرب انشاءالله فرود بياورند كه انشاءالله با مرگ صدام، ما مي‌دانيم که شرق و غرب در اين جا نابود شده‌اند[تکبیر نمازگزاران].

بعد خدا به پيغمبر مي‌فرمايد: اما اين را بدان «وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ» و تو نمي‌تواني صبر كني و تو نمي‌تواني اين شدايد را تحمّل كني مگر به كمك خدا، مگر به ياري خدا، «إِلَّا بِاللَّهِ» به پيغمبر مي‌فرمايد که تو نمي‌تواني صبر كني، تو يك انساني هستي که اين انسان ضعيف است و با ضعفي كه دارد نمي‌تواند شدايد را تحمّل بكند مگر اين كه خداوند قدرت تحمّل را به او بدهد. «إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ»پيغمبر محزون نباش؛ «وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ» از اين توطئه‌هایی که، از این نقشه‌هايي كه دشمنان خارجي و داخلي شما، عليه شما مي‌كشند شما در آن ضیق و در تنگنا خودت را قرار نده، دِلَت را، نگيرد. يك وقت نااميد و مأيوس نشوي «وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ» ضیق يعني اين كه انسان دست و پايش را گم كند؛ یعنی این که آدم خودش را ببازد و بگويد: ها؛ دشمنان من نيروهاي شان را آوردند پشت شهر مدينه، آوردند، مي خواهند حمله بكنند به شهر مدينه، دست و پایش را گم بكند و نداند كه چه كار بكند. خدا به پيغمبر دستور مي‌دهد و پيغمبر را توصیه می کند به این که تو خودت را نگه دار؛ بردباری و تحمّل نشان بدهد

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» چرا تو صبر بکن و نگران نباش؟ چرا از این که دشمنان هجوم می‌آورند و نقشه می‌کشند و لشکر می‌فرستند و تفنگدار می‌فرستند تو سینه‌ات  و دلت را در تنگنا و فشار قرار نده؟ براي چي؟ براي اين كه خدا با كساني است كه تقوا دارند و خدا با كساني است كه نيكوكارند «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». خدا با پرهيزکاران است؛ خدا با صابران است؛ خدا با متقّين است؛ خدا كه با شماست شما چه نگراني داريد؟! جنود خدا كه با شما هستند شما چه نگراني داريد؟! مكر خدا و كيد خدا كه با شما هست شما از كيد دشمنان تان و مکر دشمنان تان و توطئه ی دشمنان تان چه وحشتي داريد و چه نگراني داريد؟! خدا پيغمبر را با اين آيات آماده می کند، از برای این که شدائد را بتواند تحمّل بكند و امروز چيزي كه ما نياز داريم همين [است]؛ چيزي كه ما نياز داريم صبر [است] و اين صبري كه ما نياز داريم اين صبر از خودمان نيست. آدم مشاهده مي‌كند گاهي وقت ها قضايايي را؛ دیروز خدمت حضرت آیۀ الله العظمی منتظری بودیم، پریروز؛ ایشان قضایایی را نقل می کرد از بعض خانواده های شهدا. يك نفر خانواده ی شهيدي كه 4 پسرش را داده بود، وقتی که آمده بود خدمت آیۀ الله العظمی منتظری آن جا می گفت من همه ی این ها را در راه اسلام دادم و يا وقتي كه خانواده‌هاي شهدا خدمت حضرت امام مي‌رسند آقاي كروبي از يك خانواده ی شهيدي كه 4 تا پسر رشيدش را در جبهه از دست داده - يك وقت موشك مي‌آيد در يك شهري، خانواده ای را، اعضاي خانواده‌اي را به شهادت مي‌رساند؛ اين صبر يك صبر است و اين تحمّل يك تحمّل است و اين دادن چند شهيد هيچ‌وقت قابل مقايسه با آن خانواده‌اي كه دانه دانه، بهترین فرزندانش را تربيت كرده، به جبهه فرستاده، آن ها در جبهه شهيد شدند؛ پیکرهاي سوخته و نيم‌سوخته و قطعه ‌قطعه‌شان را تحويل گرفته، باز هم بچّه ی بعدي اش و جوان بعدی اش را مي‌فرستد؛ این دو تا هيچ‌وقت قابل مقايسه نيستند -  چهارمين پسر جوانش در عمليات والفجر 2 يك پايش را از دست مي‌دهد و در عمليات والفجر 4 با يك پا می رود جبهه، فرماندهي مي‌كند و شهيد مي‌شود. خانواده ی شهيد، همراه خانواده‌هاي شهدا به ديدن حضرت امام مي‌رود كه آقاي كرّوبي آن جا اين خانواده را نام مي‌برد و از مقاومت اين خانواده ستايش مي‌كند.

اين صبري كه خانواده‌هاي شهدا دارند، خانواده‌هاي اُسرا دارند، خود اُسرا و جانبازان دارند، اين صبر همان چيزي است كه الان اين آيه دارد مي‌فرمايد، مي‌فرمايد: «وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ» و بايد تبريك گفت به اين ملّت و بايد تبريك گفت به اين امّت شهيدپرور و به اين خانواده‌هاي شهدا و به همه ی مرد و زن اين ملّت كه علي‌ايّ حال اين صبر را خدا بِهِشان عنايت فرموده. اين نعمتي است كه خدا به اين ملّت داده و در سايه ی اين صبر ما به همه چيز رسيديم و انشاءلله در آينده به همه‌چيز خواهيم رسيد؛ باز هم به وسیله ی صبر.

در آيه ی بعد مي‌فرمايد: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا» پيغمبرِ من، براي حكم پروردگارت و براي حاكمّيت حكم خدا و براي به اجرا درآمدن احكام الهي صبر كن «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك». براي چی چي صبر كنيم؟ چرا خانواده‌هاي شهدا صبر كنند؟ چرا مادر شهيد صبر كند؟ چرا همسر شهيد صبر كند؟ چرا معلول و جانباز صبر كند؟ و چرا همه ی ملّت در برابر دشواري‌ها و سختي‌ها صبر كنند؟

براي اين كه هدف دارند؛ براي اين كه هدفي بسيار بزرگ و عزيزتر از هرچه كه از كَف مي‌دهند و هر خسارتي كه بر آن ها وارد مي‌شود، هدفي عزيزتر از همه ی اين ها دارند. هدف شان اين است كه حكم خدا حاكم بشود؛ هدف شان اين است كه احكام الهي در اين سرزمين و در ديگر بلادي كه اسم شان اسلامي است، اما احكام خدا در آنجاها به اجرا در نمي‌آيد، آنجاها احكام خدا به اجرا دربيايد؛ كه به فرموده ی آقاي هاشمي رفسنجاني هرجا اسلام باشد و مُجريان اسلام باشند در آن جا نگراني نيست و در آن جا گرفتاری نيست «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ». صبركن؛ براي اين كه مي‌خواهي حكم خدا پياده بشود؛ براي اين كه مي‌خواهي آن هايي را كه سدّ راه خدا هستند آن ها را از سر راه برداري؛ براي اين كه مي‌خواهيد شياطيني كه انسان هاي مستضعف و انسان هاي ناآگاه را از جهالت شان و نادانی شان سوءاستفاده مي‌كنند، آن ها را برده و بنده ی خودشان قرار مي‌دهند، شما مي‌خواهيد شياطين را منكوب بكنيد و انسان ها را از چنگال شياطين و شرّ شياطين نجات بدهيد. شما به خاطر اين هدف بلند و عالي صبر كنيد «وَ اصْبِرْ».

و بعد چگونه صبر كنم؟! چطور من بتوانم صبر بكنم؟! تحمّل اين همه شدائد را ندارم. نداري؟! «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا»توی پيغمبر و شماي امّت اسلامي و حزب‌الله در برابر ديدگان من هستید «بِأَعْيُنِنا» خدا به پيغمبر مي‌فرمايد: پيغمبر، صبر كن؛ تو زيرنظر مني، تو در برابر ديدگان مني، من لحظه لحظه ی حركت تو و پيروزي و شكست تو و گرفتاری و مشكلات تو و موفقيّت‌تو را زير نظر دارم «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا»خب وقتي كه پيغمبري و امّت پيغمبري بشنوند كه زير نظر خدا هستند و آن چه كه دارند مي‌بينند براي اين مي‌بينند كه مي‌خواهند حكم خدا را اجرا بكنند، اين امّت صبر مي‌كند؛ بالاترين صبرها كه در تاريخ هم كم‌نظير باشد.

من آيات زيادي را از قرآن يادداشت كردم كه بعضي از فرازهايش را عرض مي‌كنم. در يك آيه مي‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاة»َ آن كساني كه اجابت مي‌كنند خدا را و رسول خدا را «لِلَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ »آن كساني كه اجابت مي‌كنند خدا را؛ مي‌فرمايد براي آن ها  «حُسْنى»، براي آن ها «حُسني» و بعدش مي‌فرمايد: آن هايي كه اجابت مي‌كنند خدا را آن ها کی هایند؟ آن ها «الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» آن ها كساني هستند كه صبر مي‌كنند براي به دست آوردن رضاي خدا.

خدا توفيق داد رفتيم خدمت برادرهاي پاسدار بعلبك. آن جا در پادگاني كه مسيحي ها را بيرون كردند  و با يك نماز جماعت آن ها وحشت كردند، خالي كردند آن جا را، فرار كردند رفتند و همه ی تجهيزاتش را براي فرزندان مسلمان لبنان گذاشتند؛ رفتيم آن جا يك نمازظهري با برادرها، يك آيه ی قرآني را براي شان ترجمه كرديم وآن آيه ی قرآن اين بود كه خدا مي‌فرمايد: من به كساني كه جهاد مي‌كنند عظيم‌ترين درجه را مي‌دهم «وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» اين ها فائزند. اين ها رسيده‌اند به چه، چی رسيده‌اند؟ به آن چيزي كه بالاتر از همه چيز است «رِضْوَانُ اللَّهِ» خشنودي خدا. اين هايي كه در راه خدا ايمان مي‌آورند و هجرت مي‌كنند و جهاد مي‌كنند اين ها عظيم‌ترين درجه را دارند و فائزند و بعدش مي‌فرمايد که خُب فائزند؛ به چه، چي فائزند؟ به چه، چي رسيدند؟ «رِضْوَانُ اللَّهِ أَكْبَرُ» رضاي خدا، خشنودي خدا.

حالا در اين آيه مي‌فرمايد: و كساني كه براي به دست آوردن رضاي خدا صبر مي‌كنند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» سلام بر شماها به خاطر صبري كه كرديد. «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ سلام علكيم» خدا مي‌فرمايد. اين «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» را يك فرد عادي نمي‌گويد. اين را خدا مي‌فرمايد. خدا مي‌فرمايد به صابرين، به آن مردمي كه اهل صبرند، به آن امّتي كه صابر است، مي‌فرمايد: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» سلامتي بر شما. كدام سلامتي؟ سلامتي دين و دنيا، سلامتي روح و جسم، سلامتي همه‌جانبه، آن چيزي كه سالم است و بِهِش مي‌شود گفت سلامت، او بر شما و براي شما؛آن هم با خواست خدا و با تقدير خدا. در برابر چي؟ «بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»به خاطر صبري كه كرديد؛ عجب عاقبت نيكويي از براي شماهاست.

خب اين آيه را گفتم؛ براي اين كه خطبه ی اوّل طولاني نشود، دو گروه بودند در زمان حضرت موسي، سوره ی بقره اين دو گروه را خيلي خوب بيان مي‌كند.
يك گروه بودند آن هايي كه صبر نمي‌كردند؛ همين كه حضرت موسي انقلاب كرد فوري آمدند گفتند: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها» الي آخر. يك دسته اين ها بودند؛ الان ما از اين ها داريم. اين ها بودند كه وقتي انقلاب حضرت موسي به پيروزي رسيد، آمدند گفتند که یا موسی؛ ما نمي‌توانيم بر يك غذا صبر بكنيم. ما بر نان و آب، ما بر نان و گوشت، ما بر نان و نمي‌دانم چه، نمي‌توانيم صبر كنيم؛ شما از خدا بخواه كه خداوند از زمين براي ما سبزي و سير و خيار و پياز و عدس و اين چيزها را بروياند. بله؛ يك عدّه‌اي از قوم بني‌اسرائيل آمدند به موسي گفتند که نه؛ ما نمي‌توانيم صبر كنيم. ما پياز می خواهیم؛ ما سیر می خواهیم؛ ما عدس و حتّي خيار مي‌خواهيم و چيزهاي ديگر مي‌خواهيم.

وقتي اين ها را بيايند بگويند، خدا وقتي اين چيزها را در قرآن ذكر مي‌كند؛ به قول معروف مشت نمونه ی خروار است، وقتي آن ها سير و پياز بخواهند، ديگر چيزهای ديگر نمي‌خواهند؟ طبيعي است كه همه چيز آن ها مي‌خواهند. خب؛ مردمي كه اين جورند خدا پاداش اين ها را بيان مي‌كند؛ مي‌فرمايد كه «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»؛ «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ» اين مردمي كه صبر و تحمّل ندارند، نمي‌توانند با يك غذا و چند غذا، با يك لباس و چند لباس، با يك فرش و نمي‌دانم چه چي، زندگي بكنند؛ اين مردم مردمي هستند كه مي‌فرمايد «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ» زده شده است بر اين ها، زده شده است بر این ها ذلّت، خواري، پَستي، ننگ و عار و «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ»؛ «وَ الْمَسْكَنَةُ» يعني بيچارگي، فقر، فقر.«وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» و اين ها گرفتار غضب و قهر خدا خواهند شد، هم در دنيا و هم در آخرت، آن مردمي كه صبر خودشان را از دست بدهند.

امّا در برابر اين ها يك گروه ديگر بودند. آن گروه سحره؛ شنيديد شما حضرت موسي كه آمد عصاي چوبينش را زمين مي‌انداخت، اژدها مي‌شد. فرعون مي‌خواست با اين سلاحِ حضرت موسي مقابله كند. دستور داد همه ی ساحرها را از سراسر باصطلاح كشورش آوردند. گفت كه بله؛ من مي‌خواهم شما كاري بكنيدكه این حضرت موسي را خلع سلاح بكنيد؛ تقريباً به اين مضمون، خلع سلاح بكنيد. آن ها تقاضاي اجرت كردند. گفتند: اگر ما غالب بشويم آيا براي ما اجر و پاداشي هست. گفت: نعم؛ بله. حتماً اجر و پاداش داريد. آمدند خدمت حضرت موسي، گفتند: يا موسي؛ تو مي‌اندازي عصايت را يا ما آن چه را که داريم پهن بكنيم و بيندازيم؟ حضرت موسي فرمود: شما بيندازيد «و القوا» شما بياندازيد. مردم جمع شدند؛ مانور بود؛ مانور سحره ی فرعون و مانور حضرت موسي. موسي مانور داشت؛ سحره ی فرعون هم مانور داشتند. آ‌ن ها مانورشان را دادند؛ آن ها تمام بيابان‌ها را پر از اسلحه کردند و پر از ابزار و آلاتي كه با خودشان آورده بودند؛ بیابان ها را پر كردند. مردمي كه آن جا ايستاده بودند تماشا مي‌كردند، دل از دست دادند؛ وحشت آن ها را گرفت. عجب فرعوني است؛ عجب تجهيزاتي دارد؛ دنيا را سلاح فرعون پر کرده؛ تجهيزات فرعون پر كرده است؛ فرعون بر همه چيز ...............خُب؛ اين يك مانور بود؛ فرعوني‌ها اين كار را كردند.

اما موسي يك مرتبه به امر خدا به ميدان آمد. خدا به موسي فرمود «وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ» عصايت را بيانداز. تا عصا را موسي انداخت، عصا بلعيد آن چه كه توی بيابان ها بود. يك مرتبه هجوم آورد به خود فرعون كه فرعون به دست و پا افتاد؛ موسي عصا را برداشت. تا «أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ» ‏ مهمّ قضيه از اين جاست. سحره، جادوگرها يك مرتبه به سجده افتادند گفتند «آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِين رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُون‏»؛ ما به «رَبِّ مُوسى» ايمان آورديم. فرعون در اين جا يك مرتبه برگشت، گفت كه بله شماها شاگردهاي موسي بوديد؛ شما آمده بوديد اين جا با نقشه ی از پيش ساخته، آمده بوديد نقشه ی خودتان را پياده بكنيد. قبل از آن كه من بِهِتان اجازه بدهم شما ايمان آورديد؟! دست‌ها و پاهاي تان را از چپ و راست قطع مي‌كنم. شما را به درخت‌ها آويزان مي‌كنم «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْل»‏ بر جذوع درخت نخل، شاخه‌هاي درخت خرما شما را آويزان مي‌كنم.

ببينيد كه اين ها چي چی می گویند؟ «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ َلأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ قالُوا إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» آي فرعون؛ تو با چی، چي ما را تهديد مي‌كني؟! دست و پاي مان را قطع مي‌كني؟! ما را به دار می زنی؟! «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» ما داريم به سوي پروردگارمان مي‌رويم؛ ما خدا را مي‌خواهيم ملاقات بكنيم؛ تو ما را با مرگ تهديد مي‌كني!! با اين كه به دار مي‌زني، ما را تهديد مي‌كني «و ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا» عجب سخني را مي‌گويند! حرفي را دارند مي‌زنند! - آقا صحبت نکنید- حرفی را دارند می زنند سحره ی فرعون كه اين حرف را امروز ما مي‌زنيم و اين حرف را همه ی مؤمنين امروز مي‌زنند. سحره ی فرعون گفتند که «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا» آي فرعون تو دست و پاي ما را قطع نمي‌كني مگر به جرم ايماني كه ما آورديم؛ مگر به جرم ايمان مان. ما مي‌دانيم، ما اين آگاهي را داريم كه به جُرم ايمان، به جرم طرفداري از اسلام، به جُرم طرفداري از مظلومين و محرومين دست و پاي ما قطع مي‌شود و به دار آويخته مي‌شویم و جنگ عليه‌مان تحميل مي‌شود؛ آغاز مي‌شود؛ سوپر اتاندارد مي‌فرستند؛ تفنگدار مي‌فرستند؛ توطئه مي‌كنند؛ ما اين را مي‌دانيم. يك خطّ است؛ مؤمنين به حضرت موسي همانی را گفتند که امروز ما و شما بايد بگوييم و ما و شما مي‌گوييم «وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا» ما امروز به آمريكا و شوروي مي‌گوييم: شماها بمب بر سر ما نمي‌ريزيد، شماها موشك بر سر ما و زن و فرزندان ما نمي‌ريزيد و نمي‌اندازيد مگر به خاطر اين كه ما مي‌گوييم: «آمَنَّا»؛ «إِلَّا أَنْ آمَنَّا» مگر اين كه ما ايمان آورديم؛ به جرم ايمان مان بمباران مي‌شويم؛ خانه‌هامان خراب مي‌شود.

و بعدش مي‌فرمايد كه «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِين» سحره ی فرعون اين جا مي‌گويند: خدايا بريز بر دل ما صبر را «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» خدايا سرازير بكن و بريز بر دلِ ما و بر روح و جان ما صبر را تا بتوانيم اين دست قطع‌كردن‌ها را، پا قطع كردن‌ها را، به دار آویخته شدن ها را، محاصره‌هاي اقتصادي و اين چيزها را تحمّل كنيم «أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِين» خدايا ما را مسلمان توفّي بكن؛ مسلمان بميران؛ نگراني ای كه سحره ی فرعون دارند، اين است كه نكند: مسلمان نميرند. مي‌گويند: خدايا اگر دست مان قطع بشود، مسلمان بميريم باكي نداريم؛ اگر پاي مان قطع بشود، مسلمان بميريم باكي نداريم؛ اگر خانه‌مان خراب بشود، مسلمان بميريم باكي نداريم؛ اگر بمب بر سَرِمان بريزند و موشك بيندازند و مسلمان بميريم باك نداريم «أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِين».

امروز ما وضع مان اين است؛ آن هايي كه صبر و بردباري نداشته باشند، خدا در قرآن مي‌فرمايد «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» اما آن هايي كه صبر دارند و بردباري دارند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏»

«وَ الْعَصْرِ -  إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ - إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»

 

-------------------------------------------------------- خطبه ی دوم ---------------------------------------------------------

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه ابی القاسم محمد «صلی الله علیه وآله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین». الصلاۀ و السلام علی مولانا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمۀ الزهرا صدیقۀ الطاهرۀ و  الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و الخلف الهادی المهدی «حججک علی عبادک صلواتک علیهم اجمعین».

در خطبه ی دوم، قسمت اول، بايد عرض بكنيم كه يكي از عزيزان ما ديروز برادرِ عزيز شهيد رفيعي، ديروز شربت شهادت نوشيدند كه امروز پيكر پاك شان تشييع شد و برادرهاي این مجاهد در راه خدا و جهادگر در راه خدا كه جان شيرين خود را نثار اسلام و قرآن كردند و پيغمبر و اميرالمؤمنين و ائمّه را در بهشت ملاقات نمودند، برادراني هستند كه در جهاد سازندگي تلاش مي‌كنند. اين جور كه بنده شنيدم چند برادر از برادرهاي ايشان، سه - چهار برادر ايشان در جهادسازندگي، جهادگري مي‌كنند؛ فداكاري مي‌كنند و روحيه ی بسيّار مقاوم و قابل ستايش و تقديري دارند که خدا انشاءالله به اين خانواده و به همه ی خانواده‌هاي شهد،ا صبر و عزّت و استقامت، اجر دنيا و آخرت مرحمت بكند و خداوند انشاءالله به ماها هم توفيق اين را مرحمت كند كه بتوانيم كاري بكنيم که روز قيامت در برابر شهدا شرمنده و سر به زير نباشيم و خصمِ ما روز قيامت، شهدا و خانواده‌هاي شهدا و جانبازان نباشند. در اين جا بايد گفت صريحاً كه صبر و استقامت ملّت ما، صبر و استقامتي است كه در تاريخ كم‌نظير بوده و به‌حقّ، قابل تمجيد و قابل ستايش است. در سخت‌ترين شرايط، بحران‌ها و گرفتاري‌ها، پايمردي نشان مي‌دهند؛ استقامت نشان مي‌دهند؛ حضور در صحنه ی خودشان را حفظ مي‌كنند و به حقّ قابل تقدير و ستايش است.

نكته‌اي كه در اين جا قابل ذكر است اين است كه ماها، كساني كه امروز خدا به بركت خون شهدا توفيق بِهِمان داده مسئوليتّي در جمهوري اسلامي داريم، با شهادت هركدام از اين عزيزان، مسئوليّت مان سنگين‌تر و ظرافت خاصّي پيدا مي‌كند. قم كه بوديم حدود بيست و چندنفر از برادرهاي پاسدار شهيد شده بودند كه ده نفرشان فرمانده ی گروهان و گردان و فرمانده بودند. سراسر كوچه‌ها و محلّه‌هاي قم حجله بود و نواي شهيد؛ و خُب شهر قم شناخته شده است،احتياج به تعريف ندارد. وقتي آدم مجلس اين شهدا مي‌رود؛ خانواده‌ها، پدرها و مادرهاي مقاوم اين شهدا را مي‌بيند؛ سخت به خودش مي‌لرزد كه اين ها اين جور شهيد مي‌دهند و مقاومت مي‌كنند، من اگر در كارم سهل‌انگاري و خداي‌ناكرده سستي بكنم جواب خدا را چه بايد بدهم؟! در اين جا بايد بگويم که الحمدلله كارگزاران جمهوري‌اسلامي ما هم  حسّاسيّت مسئوليت شان را مي‌دانند و تا آن جایی كه مي‌توانند تلاش دارند خدمت كنند؛ انشاءالله سعي و دقّت مي‌كنند كه خداپسندانه‌تر خدمت كنند.

مطلب بعدی اين روزها روزهايي است كه جريان هايي دارد مي‌گذرد. من اوّل گزارش مسافرتي كه خدا توفيق داد، عرض بكنم. خدا توفيق داد چند روزي سوريه زيارت حضرت زينب(سلام الله علیها)، زيارت حضرت رقيّه، سكينه، امّ كلثوم و مقام رأس‌الحسين كه اين ها هركدام يك فصلي لازم دارد براي اين كه ما شرح بدهيم. انشاءالله خدا قسمت همه‌تان بكند برويد شما از نزديك زيارت بكنيد و ببينيد.

تصادفاً آن روزي ما وارد شام شديم كه همان روز اهل‌بيت عصمت و طهارت را وارد شام كرده بودند و اين براي ما يك خاطره‌اي بود كه اين خاطره براي هميشه باقي خواهد ماند. تا وارد شام  شديم يك مرتبه فهميديم که همين امروزي كه ما وارد شديم مثل همين امروز از دروازه ی ساعات امام زين‌العابدين امام سجاد و حضرت زينب و خانواده‌هاي عصمت و طهارت را با آن وضعيّت خاص وارد شام كردند؛ در خرابه‌اي كه جايش را به ما نشان دادند در آن جا اسكان دادند و همين روزهايي كه ما آن جا زائر بوديم روزهايي بود كه اهل‌بيت را با آن وضعيّت كه من حالا اشاره مي‌كنم. همه ی زن ها را، دخترها را به يك طناب بسته بودند در حالي كه سرها را روي نيزه زده بودند جلوجلو مي‌بردند؛ توی كوچه‌هاي شام، توی بازار شام كه الان هم بازار شام بازار معروفي است؛ شماها خودتان هم مي‌گوييد بازار شام.

به مقرّ حكومت يزيد بردند؛ يزيد سرمست از قدرت براي قدرت‌نمايي مي‌خواست نشان بدهد كه من خارجي‌ها را كشتم و زن وبچّه‌شان را اسير كردم؛ تبليغ مي‌كرد كه اين ها خارجي هستند. مقاومت زينب سلام‌الله عليها را بايد ديد؛ در ميان اين همه گرفتاري و مصيبت، دختر اميرالمومنين، دختر فاطمه ی زهرا، دخترزاده ی پيغمبر، او را اسير كردند؛ به دست امّت پيغمبر اسير شده، توی شام با اين وضعيّت وارد دارالعماره كردند؛ مقرّ حكومت يزيد. سر امام حسين در برابر يزيد است؛ چوب خيزران روی دست يزيد است؛ يزيد جلوي چشم زينب و دختر امام حسين - سكينه و رقيه -  دارد چوب خيزران بر لب و دندان امام حسين مي‌زند؛ اما زينب مثل شير در آن جا مي‌خروشد و عليه يزيد خطبه مي‌خواند. امام سجاد زين‌العابدين خطبه مي خواند. اين صبر و مقاومتي است كه زينب و اهل‌بيت در شام نشان دادند و اين قهرماني و دلاوري در تاريخ ثبت شده كه ما الحمدلله امروز وارث آن صبر و استقامتيم.

بسيار جاي ديدني و زيارتي بزرگي است كه خيلي تأثير دارد. خانواده هايي كه رفته بودند وقتي بر‌گشتند براي من نقل مي‌كردند آن جوري كه آن ها نقل مي‌كردند خُب من نمي‌توانستم آن جوري بگيرم؛ تا خودم از نزديك رفتم ديدم. عجب جايي است!. مي‌برند شما را كنار يك جايي که مي‌گويند اين جا محّل سر امام حسين است؛ سر امام حسين را اين جا گذاشته بودند. مي‌برند شما را جايي كه مي‌گويند 16 تا سر از سرهاي شهدا را در اين جا دفن كردند. مي‌برند شما را جايي كه مي‌گويند اين جا زينب و زن ها و دخترها توي اين خرابه بدون سقف زندگي مي‌كردند.

خداوند انشاءالله قبول كند و من عرض مي‌كنم که به ياد همه ی شماها  و به ياد رزمندگان و خانواده‌هاي شهدا و جانبازان و امام، براي همه، هر فرصتي كه پيش مي‌آمد دعاگو بوديم. خداوند انشاءلله خير و عزّت و بركت را نصيب اين ملّت و این امّت بكند که ما وقتي از مرز ایران بيرون رفتيم پاي مان را به زمين سوريه گذاشتيم فهميديم ايران چه چیه است؛ فهميديم كه ما چه نعمت بزرگي را به دست آورديم و خدا بِهِمان داد. كشوري اسلامي به اصطلاح دوست ما، اما سراسرِ شهرهاي آن كشور را فساد گرفته.

من اين نكته را باید عرض بكنم كه خيلي قابل توجه است. زن و مردشان، راننده، محصّل، معلّم، بازاري، همه و همه به ما اظهار علاقه مي‌كردند؛ به ايراني‌ها اظهار علاقه مي‌كردند. برادرهایي كه همراه ما بودند، سوار ماشین- توی اتوبوس، ميني‌بوس-  شعار مي‌دادند. سوري‌ها با ما هماهنگي می کردند؛ همدلي مي‌كردند و با لبخندشان ما را تأیيد مي‌كردند. جزوه‌اي، چیزی داشتيم مي‌خواستيم توزيع كنيم با عشق و علاقه حتّي زن هاي بي‌حجاب، بلند مي‌شدند مي‌آمدند از ما مي‌گرفتند. بچّه محصّل هاشان يك دلي مي‌دادند حرف هاي ما را گوش بدهند؛ بشنوند که ايران چه خبر است و ما چي چی براي شان مثلاً از ايران برديم. يك همچنين آمادگي‌اي هست. اما در عين حال فرهنگي كه حاكم است بر سوريه فرهنگ غرب است و فرهنگ شرق. همان مفاسدي كه زمان شاه اين جا بود الان آن جا هست. اما عشق و علاقه ی به ايران در دل همه هست؛ حتي در دل بي‌حجاب ها. زمينه، خيلي خوب است كه انشاء الله به یاری خدا با پيروزي رزمندگان مان، ما پنجاه -  شصت درجه در سوريه فرهنگ اسلام را جلو برديم و انقلاب در آن جا پيش رفته كه اين تحوّل، تحولي است كه الان، زمينه‌اش در مردم سوريه است.

مطلب بعدي كه بايد عرض بكنيم؛ در كنار اين شور و هيجان و عشق و علاقه ای كه مردم به ما نشان مي‌دهند این مردم سوریه تنها نيستند؛ ديگر كشورها مردمش نسبت به ما اين جورند؛ اما آمريكا و اسرائيل سخت در وحشتند، سخت. آن چنان در وحشتند كه شما هر روز در جريان اخبار هستيد؛ فرانسه، آمريكا، كشورهاي ديگر، انگلستان، خود اسرائيل، اين ها با دستپاچگي خاصّي مي‌خواهند یک كاري بكنند كه نگذارند انقلاب‌اسلامي وارد آن مناطق بشود يا اگر وارد شده، بتوانند او را سركوبش بكنند. اين بمباراني كه حومه ی شهر بعلبك كردند؛ اين بمباران، خودشان اعلان كردند؛ الحمدلله آن جوري كه امام سجاد (علیه الصلاۀ و السلام) فرمود خدا دشمنان ما را احمق قرار داده. خود اين ها اعلان كردند، اين بمباران به خاطر هواداران انقلاب اسلامي بود. ما اگر صداي راديومان به آن جاها نمي‌رسد؛ خود دشمن مي‌گويد ما هوادارهاي انقلاب اسلامي را، آمريكا، ها؛ آمریکايي كه همه ی دنيا اَزَش نفرت دارند؛ اسرائيلي كه همه ی دنيا اَزَش متنفّر است؛ اين اسرائيل مي‌گويد: من حومه ی بعلبك را كه هوادار انقلاب اسلامي هستند، براي اين بمباران كردم. به دنيا مي‌فهماند كه هوادارهاي انقلاب اسلامي در بعلبك و حومه ی بعلبك اند و مي‌فهماند که من با انقلاب اسلامي دشمنم و هوادارهاي انقلاب اسلامی را بمباران مي‌كنم؛ خود اين براي ما پيروزي است. كيد مي‌كنند؛ مكر مي‌كنند؛ خدا برمي‌گرداند به خودشان. خشم ملّت ها را عليه خودشان برمي‌انگيزد كه ما همين جوري الحمدلله تا به اين جا آمديم  و به پيروزي نهايي هم با لطف خدا، همين جور خواهيم رسيد. انشاءالله. 

مطلب بعدي كه بايد عرض بكنم؛ اين روزها در برابر مانورهایي كه اين ها دارند؛ اين ها نيكاراگوا، گرانادا، فيليپين، جاهاي ديگر، مي‌بينيد که همه‌جا آمريكا چنگ و دندان خودش را نشان داده، همه جا. به اصطلاح گرانادا يك جزيره ی كوچك تسلّط پيدا مي‌كند، همين‌روزها هم زمزمه راه انداختند كه مي‌خواهد به نيكاراگوئه حمله بكند و فيليپين هم كه؛ جاهاي ديگر مي‌بينید كه آن جاها نوكرانش، مستشارانش حضور دارند و ملّت ها را چه جور زير چكمه له مي‌كنند. لبنان هم كه اين جور تفنگداراش را آورده اين جا. او و فرانسه به اصطلاح مي‌خواهند اسرائيل را نگه دارند و فرانسه مي‌گويد: صدام را هم ما نمي‌خواهيم، شكست بخورد. خيال مي‌كنند اين ها خدايند كه بتوانند صدام را نگه دارند. با اين وضعي كه اين ها دارند براي ما روشن است الحمدلله پيروزي قطعي و پيروزي نهايي براي كوتاه كردن همه ی  دست هاي آمريكا در منطقه، انشاءالله نزديك است؛ اما با صبر و استقامت اين ملت و فداكاري رزمندگان در جبهه‌ها.

وقتي با مردم سوري صحبت مي‌كرديم اين ها دل مي‌زدند براي اين كه يك خبر از جبهه‌هاي ما بِهِشان برسد؛ شب و روز، گوشه و كنار مترصّد بودند ببينند كه جبهه‌هاي ما چه خبر است. اگر يك پيروزي كوچك به دست ما بيايد آن ها شاد مي‌شوند و اگر خداي‌ناكرده یک وقت بشنوند ما چند تا مجروح یا چند تا  شهيد داريم، آن ها غمگین مي‌شوند. اين جور مسائل ما را دنبال مي‌كنند.

در برابر اين مانورها، الحمدلله امّت حزب‌الله ما هم به فكر مانور افتاده و مانور قدس به همين زودي‌ها - پنجم آذر- كارش را آغاز خواهد كرد؛ زيرنظر سپاه پاسداران و بسيج. كساني كه در طرح «لبيك يا امام» ثبت‌نام كردند؛ انشاءالله در اين مانور مقدّماتي پنج روزه شركت فعّال خواهند كرد كه طبعاً هر كسي که ثبت‌نام كرده انشاءالله - حالا من از ديشب تا امروز كه آمدم در جريان اين قضيه قرار نگرفتم كه آيا كساني كه ثبت‌نام كردند در طرح لبيك، بايد در اين مانور حضور داشته باشند؛ يا فقط پاسدارها و بسيجي‌ها هستند. ظاهراً همه بايد حضور داشته باشند -  اين مانور در برابر آمريكاست؛ در برابر اسرائيل است؛ در برابر همه ی متجاوزين است؛ توجّه داشته باشيد كه صبر كردن، معنايش عمل كردن است. معنايش حضور در صحنه، آن هم يك همچنين حضوري، هم در جبهه، هم در پشت جبهه. اميدواريم كه انشاءالله دشمنان ما با اين مانور بلرزند و بهراسند و انشاءالله كفش هاي شان را زير بغل شان بگيرند و از منطقه فرار بكنند؛ انشاءالله.

مطلب بعدي خطاب به روستائيان عزيز وكشاورزان است. جنگ با آمريكا و مقابله ی با آمريكا يك جبهه‌اش همان جبهه‌اي است كه عزيزان ما در غرب و جنوب دارند مقاومت مي‌كنند. جبهه ی دوّمش جبهه ی داخلي است؛ جبهه ی كار است؛ جبهه ی توليد است؛ پشت جبهه است. كاركشاورزي نقشش و اهميّتش مثل كار رزمندگان است در جبهه؛ شايد بايد گفت که يك مقدار مهمّتر هم هست؛ براي اين كه اگر كار كشاورزي و توليد نباشد، رزمندگان در جبهه نمي‌توانند بجنگند.

الان، فصل كشت[است] ما در اين جا با حضور شما برادران و خواهران نمازگزار و مؤمن، امروز دعا مي‌كنيم؛ از خدا طلب مي‌كنيم كه خدايا شاهدي، عزيزان ما در جبهه‌ها خون پاك دل شان را به روي زمين مي‌ريزند تا دشمنان تو را قلع و قمع كنند. خدايا بركاتت را بر اين امّت حزب‌الله نازل بگردان؛ خدايا باران رحمتت را، باران رحمتت را خدايا بر اين ملّت شهيدداده وشهيدپرور نازل بگردان.

كشاورزان عزيز ما سعي بكنند الان فصل كشت است؛ با تمام قدرت و با تمام وجود آن مقداري كه زمين در اختيارشان است زير كِشت ببرند. جهادسازندگي طرحي دارد به نام طرح امام جعفر صادق (علیه الصلاۀ و السلام)كه پارسال در اهواز پياده كردند؛ مي‌خواهد در سراسر استان پياده بكند. به اضافه ی كشاورزهاي روستايي، از كارمندها، از بازاري‌ها، از همه ی مردمي كه به يك نحوي مي‌توانند در امر كشاورزي كمك بكنند، جهادسازندگي دعوت كرده كه اگر مي‌توانند يك وجب زمين را هم زير كشت گندم ببرند، ببرند. حتي اگر باغچه ی حياط تان را هم مي‌توانيد زير كشت گندم ببريد، كوتاهي نكنيد؛ زيركشت گندم ببريد. الان فصل كشت گندم است؛ ما نان مان را كه داشته باشيم منّت از هيچ قدرت و ابرقدرتي نمي‌كشيم. اميدواريم که انشاءالله اداره ی كشاورزي، جهادسازندگي، همه ی ارگان هايي كه ذي ربطند در امر كشاورزي، خودشان را بسيج بكنند اين روزها، براي تشويق كشاورزها؛ براي رساندن خدمات و امكانات به كشاورزهاي روستايي تا بتوانند انشاءالله در حد وسيعي اراضي موات يا اراضي ای كه قابل كشتند، زير كشت ببرند. من دعا مي‌كنم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ -  وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً -  فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً

خدايا امام عزيز ما را تا ظهور امام زمان حفظ بفرما؛ خدايا سلحشوران ما، رزمندگان ما را، هرچه زودتر به حرمت خون دل اين شهداي عزيز به پيروزي نهايي برسان؛ به خانواده‌هاي شهدا صبر و عزّت و استقامت مرحمت بفرما؛ خدايا به همه ی ماها توفيق ايمان و عمل، فداكاري در راه اسلام و جمهوري اسلامي را مرحمت بفرما؛ قلب امام زمان را از ما خشنود بدار؛ در ظهور حضرتش تعجيل بفرما.

السلام عليكم و رحمه الله و بركاته