شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس] سخنرانی ها سخنرانی به مناسبت هفتمین دهه ی فجر انقلاب اسلامی

به مناسبت هفتمین دهه ی فجر انقلاب اسلامی

آن هنگام که بیان رَسا با واژه های آهنگین و موزون همراه می گردد هنری زیبا و ارزشمند را پدیدار می سازد که سخن را بر جان مخاطب می9-11 نشاند. شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی] با بهره مندی از این موهبت الهی در راستای تبلیغ ارزش های متعالی اسلام و انقلاب اسلامی وظیفه ی خویش را به انجام رسانیده است.

آن چه در ادامه می آید سخنان پرشور این شهید والامقام در جمع دانش آموزان و مهاجرین جنگ تحمیلی در شهر «نفت سفید» از توابع شهرستان رامهرمز می باشد که در هفتمین دهه ی فجر انقلاب اسلامی [بهمن ماه 1363 هجری شمسی]ایراد گردیده است.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

.... و امام بزرگوارمان، امام امّت و پيروزي سپاهیان حقّ، سپاهيان نور و سپاهيان جمهوري‌اسلامي و براي اين كه انشاءالله دهه ی فجر امسال مان فجر ديگري براي امّت اسلام و مردم ما بشود صلواتي را مرحمت بفرمائيد.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه أبی القاسم محمد «صلی الله علیه و آله المعصومین».

أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيمِ «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ - وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ» [آیه ی پنجم و ششم سوره ی قصص]

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي‏ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ» [آیه ی چهارم سوره ی قصص]

 دهه ی فرخنده ی فجر را، هفتمين سالگرد پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامي مان [را] به امام بزرگوار و امّت شهيدپرورمان، شما برادران و خواهران عزيزِ مهاجري كه در نفت سفید، از كودكان، جوانان، برادران و خواهران، پدران و مادران تشريف داريد؛ محصّلين و معلّمين عزيز، به همه ی شما تبريك عرض مي‌كنيم. هفتمين دهه ی فرخنده ی فجر را با كمال زيبايي و شكوه داريم پشت سر مي‌گذاريم در حالي كه امسال وقتي ما به محافل و مجالس برادران و خواهران مان مي‌رويم شاهد يك آرامشِ دل و اطمينان قلبي از مردم مان هستيم. ما مي‌بينيم مردمي كه هفت سال فشارهاي سنگين اقتصادي، نظامي، سياسي و خصوصاً بمباران تبليغاتي دشمنان را پشت سر گذاشتند؛ ما مي‌بينيم مردمي كه فشارهاي سنگين بمباران هاي هوايي و موشك‌بارانِ شهرها، در فشار قرارگرفتن مسائل اقتصادي، درآمد ارزي و كارهاي عمراني ما را پشت‌سر گذاشتند؛ مي‌بينيم بعد از هفت سال، امروز آرامشِ دل شان و اطمينان قلب شان از هميشه ی اين هفت‌ساله بيشتر است. اين يك حقيقتي است كه شما خودتان هم الان اگر به خودتان برگردید اين آرامش را در خودتان مي‌بينيد. اين چيزي نيست كه بنده وقتي نفت سفيد آمدم، در جلسه ی شما شركت كردم اين را احساس بكنم؛ بنده سال قبل هم نفت سفيد آمده بودم؛ سال قبل هم هَفتگِل آمده بودم؛ سالِ قبل هم دهه ی فجر، دهستان ها مي‌رفتم؛ مدارس، دبیرستان و راهنمايي براي محصّلين و معلّمين صحبت مي‌كردم؛ امّا امسال هرجا كه رفتم اين احساسي كه الان براي شما عرض كردم اين احساس بِهِم دست داده. اين جا هم الان مي‌بينم كه شما كه روزي زمين نشستید، شما که روی صندلي نشستيد، شما که ايستاديد، شما الان يك نشاط و شادابی و خرّمي را امسال داريد كه سال قبل نداشتيد؛ فشارِ شما، فشار اقتصادي شما امروز كمتر از پارسال نيست؛ فشار زندگي شما امروز كمتر از پارسال نيست؛ پارسال، شايد سال قبل، وضع اقتصادي دولت ما بهتر از امروز بود كه الان مي‌گذرانيد ولي آني را كه بنده عرض كردم، آن يك چيز ديگري است كه امروز هست و ديروز نبود. چرا؟! خوب برادران و خواهران ما عنايت بكنيد. دشمن در طول اين سه ساله ی اخير فشارهایي كه برگُردة ی ما وارد كرد صرفاً به خاطر اين بودكه ما را به زانو در بياورد؛ قامت راست و استوار ما را بشكند و در برابر خواسته ی پليد خودش- صلح تحميلي و تسليم در برابر صدام - ما خاضع بشويم و تسليم بشويم.

موشك‌باران‌ها، بمب‌باران‌هاي هوایي، زدن خارك، در فشار قراردادن صادرات نفت ما، اَرزِ ما، اين ها هيچ كدام نتوانست دشمن را به اين خواسته‌اش برساند و اين ها هيچ كدام نتوانست امام ما، مسئولان ما، دولت ما، ملّت ما را در برابر دشمن ناتوان بكند؛ به ستوه بياورد و به سازش و صلح بكشاند. خوب عنايت بفرمائيد؛ نتوانست اين نتيجه را داشته باشد؛ بلكه، برادران و خواهران ما؛ نتيجه ی عكس داد. دشمن نتيجه ی عكس گرفت. دشمن به هدف خودش كه نرسيد بلكه سبب شد مردم ما مقاومت شان، ايستادگي‌شان در برابر دشمن بيشتر بشود. روز قدس، مردم ما نشان دادندكه تأثير بمباران‌ها چي است؛ روز قدس مردم ما به دنيا نشان دادندكه فشار نظامي وارد كردن بر اين ملّت عكس‌العملش كدام است. نتيجه‌اش اين شد كه ارباب هاي صدام مُچ صدام را بگيرند؛ اين سگ زنجيريِ خودشان را به بند بكشند كه ديگر شهرهاي ما را بمباران نكند. براي اين كه ديدند اگر بيشتر بمباران بكنند بيشتر آبروي شان در دنيا زير سئوال مي‌رود و بيشتر ملّت ها چهره ی پليد استكبار را مي‌شناسند؛ خشم و كينه ی آمريكا در دل ملّت ها جاي‌گير مي‌شود. وقتي اين را فهميدندكنترلش كردند؛ موشك‌ها را، موشك‌هاي ما كنترل كرد و خارك را و زدن خارك را تلاش و فداكاريِ فداكاران ما در جهاد سازندگي و خصوصاً وزارت نفت توانست خنثي بكند.

امروز ما در اين دهه ی فجر در شرايطي قرار داريم كه هيچ كدام از آن عوامل فشاري كه دشمن اَزَش استفاده مي‌كرد روي ما ديگر مؤثر نيست و اين خيلي اعجاز است و اين خيلي ارزشمند است؛ نعمت بزرگي است. هيچ كدام از آن عوامل فشار كه يكيش براي از پاي درآوردن يك ملّت، به زانو درآوردن يك حكومت كافي بود؛ امروز همه ی اين ها با هم روي ما تأثيري به نفع دشمن ندارد؛ از كار افتاده. ما الان به اين جا رسيديم؛ دشمن تجربه كرده عوامل فشار نتيجه‌بخش نيست.

دوم؛ امروز كه ديده عوامل فشار نتيجه‌بخش نيست البته دست بر نداشته، يك شيوه‌هاي ديگري را آغاز کرده، شروع كرده. اين يك بخش كه حالا من گفتم.

بخش دوم؛ دشمن تلاش داشت انقلاب ما را در مرزهاي ما، درون مرزهاي ما، زنداني بكند -  اگر بتواند از بين ببرد، حالی كه نتوانست از بين ببرد - اگر بتواند انقلاب ما [را] درون اين چهارچوب زنداني بكند؛ نگذارد از مرزها انقلاب ما صادر بشود؛ به بيرون از مرزها راه پيدا بكند.

خوب توجه بفرمائيد، اين نكته هم خیلی قابل توجه است براي عزيزان ما. آن قدر عليه جمهوري‌اسلامي شايعه‌پخش كردند؛ آن قدر جمهوري‌اسلامي را سعي كردند توی دنيا بدنام بكنند؛ چهره ی زيباي جمهوري‌اسلامي را زشت و مُشوَّه نشان بدهند؛ وصله‌هاي نَچسب به دامن جمهوري‌اسلامي توی دنيا بچسبانند؛ جمهوري‌اسلامي حقوق بشر را پايمال كرده! در زندان هاي جمهوري‌اسلامي شكنجه است! پستان زن را در جمهوري‌اسلامي بُريدند! چه کردند، چه كردند! شروع كردند توی دنيا از اين تبليغات راه انداختن كه ملّت ها را عليه ما بدبين بكنند و ما را در دنيا بدنام بكنند. همه ی اين كارها را طول اين هفت ساله انجام دادند؛ شما را به‌خدا خوب ببينيدکه چي شده؟ طول اين هفت ساله داخل كشور يادتان هست كه بني‌صدر خبيث چه قدر مي‌كوشيد روحانيّت را بدنام بكند؛ منافقين پليد چه قدر مي‌كوشيدند روحانيّت را بدنام بكنند؛ تلاش مي‌كردند همين داخل كشور بگويند كه در زندان ها شکنجه است؛ در کشور آزادی نیست؛ اختناق است؛ خفقان است؛ تلاش می کردند؛ اين تلاشي كه در داخل مي‌كردند چندين برابر اين را استكبار جهاني در خارج مرزهاي ما انجام مي‌داد؛ اما نتيجه‌اش چي شده؟! نتيجه‌اش اين شده كه وقتی آقاي خامنه‌ايِ ما، رئيس‌جمهور محترم مان يك سفر به پاكستان می کند - پاكستاني كه آمريكا مي‌خواست پايگاه نظامي خودش بكند آن جا را، پاكستاني كه آمريكا مي‌خواست حافظ منافعش باشد - وقتي رئيس جمهور ما مي‌رود پاكستان، مردم پاكستان در استقبال از رئيس جمهور ما دو تا شعار مي‌دادند؛ دو تا شعار می دادند؛ البته شعارهاي زيادي مي‌دادند ولي دوتا شعارشان سمبليك بود و سمبل بود؛ شعارشان اين بود: «خميني زَندَه باد - آمريكا مُردَه باد» خود آمريكا گزارش دادكه وقتي پاكستاني‌ها استقبال كردند از آقاي خامنه‌اي، حمله كردند ماشين رئيس‌جمهور ایران را مي‌بوسيدند؛ با مشت‌هاي گره كرده «مرگ بر آمريكا» مي‌گفتند. اين هم اثر تبليغات خارجي استكبار جهاني. نه، پاكستان كه هم مرز با ما هست؛ پاكستان كه همسایه ی با ما هست؛ پاکستانی ها ایران آمدند؛ ایران پاکستان رفتند؛ طلبه‌هاي شان قم درس مي‌خوانند؛ ممكن است بگوئيم: خُب حالا مردم پاكستان مُسلمانند، مُتعصِّبَند، از رئيس جمهور ما استقبال كردند؛ اما آفريقا چي؟! 9 هزار كيلومتر آفريقا با ما فاصله دارد؛ آفريقاي پابرهنه‌اي كه، تانزانيا 20 ميليون جمعيت دارد. تانزانيا 900 ميليون دلار، خوب عنایت کنید 900 میلیون دلار درآمد ارزي دارد. 900 میلیون دلار، درآمد داخلي‌اش تقریباً حدود 350 ميليون دلار است. جمعش مي‌شود 1 ميليارد و خرده‌اي. 20 ميليون جمعيت دارد. تا آفريقا؛ وقتي استقبال كردند از رئيس‌جمهور ما 11 كيلومتر طول خيابان را صف كشيدند؛ سرودي كه مردم آفريقا مي‌خواندند در استقبال از آقاي خامنه‌اي، سرودي بود كه وقتي پيغمبر وارد مدينه شد خواندند. اين همه آمريكا توی دنيا تبليغ كرده، عليه ما حرف زده، نتيجه‌اش اين شده كه مردم آفريقا وقتي که آقاي خامنه‌اي مي‌رود آن جا سرودي را مي‌خوانند كه وقتي پيغمبر وارد مدينه شد. اين معنايش چي است؟! اين معنايش اين است كه گوش مردم دنيا به رادیوآمريكا نيست؛ اين معنايش اين است كه گوش مردم دنيا به حرف های اسرائيل و سران استكبار نيست؛ اين معنايش اين است كه مردم نگاه مي‌كنند ببينند آمريكا به كي فحش مي‌دهد مردم با او دوست بشوند؛ اين معنايش اين است كه مردم نگاه مي‌كنند ببينند اسرائيل با كي دشمن است که مردم با او برادر بشوند؛ اين معنايش اين است كه مردم نگاه مي‌كنند ببينند زورگويان عالم، ستمگران عالم عليه كي شايعه‌پخش می کنند تا بروند بگردند پيدايش بكنند، با او برادر بشوند؛ اين معنايش اين است. امروز تبليغات استكبار جهاني نتيجه‌اش اين شده كه پابرهنه‌هاي دنيا، امروز با ما دوست شدند؛ امروز دنبال ما مي‌گردند ما را شناسايي بكنند؛ اين هم تبليغات خارجي دشمنان كه باز نتيجه ی عكسِ آن ها داده و به نفع ما تمام شده.

مطلب بعدي كه بايد عرض بكنم توطئه‌اي كه اخيراً آغاز كردند ارزان كردن نفت است. چون دهه ی فجر است من اين یک جمله را عرض بكنم كه ديشب هم مسجد هَفتگِل اشاره به اين نکته کردم. مي‌گويند: يك نفري بود همسایه ای داشت؛ اين، همسایه اش يك مقداري زندگي‌اش مرتّب بود، حسادت مي‌برد به همسايه‌اش. مي‌خواست همسايه را يك زخمي بِهِش بزند؛ يك ضربه‌اي بِهِش بزند؛ از اين كه همسايه اش سالم است، چاق و چلّه است، رفت  و آمد مي‌كند رنج مي‌برد؛ مي‌خواست همسايه‌اش يك گرفتاري برايش پيدا بشود. بعد هرچه كرد كه خُب همسايه‌اش را گرفتار بكند نتوانست؛ يك كار احمقانه انجام داد اين آدم. گفت: مي‌روم پشت‌بامِ خانه ی همسايه، خودم را از پشت بام خانه ی همسايه پَرت مي‌كنم روي زمين، خودم را مي‌كشم؛ بلكه بیایند اين همسايه را بِبَرند زندان، به هرحال چند روزي زنداني بشود. حالا انگلستانِ احمق‌تر از اين آدم، امروز به رهبري استكبار جهاني براي اين كه به ما یک زخمي بزند؛ به ما یک ضربه‌اي بزند؛ از یک طرف سرنيزه‌شان را گذاشتند روي گُردِه ی صادرات نفتيِ ما؛ از يك طرف هم آمدند يك همچنین کار احمقانه‌اي را كردند. چه کار کردند؟ آمدند 10 دلار قيمت نفت خودشان را آوردند پايين؛ 10 دلار قیمت نفت خودشان را آوردند پایین كه بلكه بتوانند یک زخمي به ما وارد بكنند؛ یک ضربه‌اي به ما وارد بكنند.

اين ها خيال كردند با ارزان كردن قيمت نفت مثلاً ما تسليم مي‌شويم؛ نتوانيم جنگ مان را اداره بكنيم، نتوانيم كشورمان را اداره کنیم، نتوانیم مملكت مان را اداره بكنيم تسليم بشويم. اين هم از آن ناداني‌هاي احمقانه‌اي است كه اين ها كردند. ما اتّفاقاً بايد از اين استقبال بكنيم؛ اتّفاقاً ما يكي از انتقادهایي كه به رژيم شاه داريم و ناسزاهایی كه به شاه مي‌گوييم اين است كه ما را از كشاورزي، دامداري، منابع طبيعي خداداده كَند و وابسته به نفت كرد؛ به جاي اين كه ما به بازوي مان، به توان مان، به استعدادهاي خلّاق خداداده مان تكيه كنيم؛ دست هاي مان را روي هم گذاشتيم، منتظریم كه دولت نفت استخراج كند؛ ببَرد توی بازار دنیا به فروش برساند؛ پولش بِكُند؛ بعد برود كالا از محصولات كارخانه‌هاي-  بُنجل‌هاي کارخانه های -  ژاپن و كجا و کجا، آلمان و کجا جمع كند، بردارد بیاورد در اين كشور، ما مصرف بكنيم. اتفاقاً يكي از فحش هایی كه به شاه مي‌دهیم همين است.

ما بايد استقبال بكنيم كه يك روزي بشود ما از درآمد نفت يك مقداري بِبُرّيم؛ به درآمد نفت متكّي نباشيم؛ به بازوي خودمان، به توان خودمان، به خلّاقيّت‌هاي خودمان، به سازندگي‌هاي خودمان، به مردم خودمان، به توليداتِ داخلی با دستِ مردم خودمان متّكي باشيم؛ ما بايد از اين استقبال بكنيم. تا زماني كه نفت، فراوان صادر مي‌شد؛ پول نفت در اختيار ما قرار مي‌گرفت؛ خيلي حال و هواي اين كه برويم زحمت بكشيم نداشتيم؛ تن به زحمت نمی دادیم؛ تن به كارِ سخت نمي‌داديم. امّا يك مقدار در تنگنا قرار بگيريم؛ يك مقدار در فشار قرار بگيريم؛ كمربندهاي مان را مي‌بنديم؛ آستين‌هاي مان را بالا مي‌زنيم؛ مي‌رويم ميدانِ كار، می چسبیم به کار؛ کار می کنیم. مگر همه ی دنيا با نفت اداره مي‌شود؟ مگر همه ی ملّت‌ها و كشورها با نفت اداره مي‌شوند؟ كنار ما تركيه است؛ همين پاكستان نفت می خرد؛ هندوستان نفت مي‌خرد؛ اين ها با چي اداره مي شوند؟ ما هم مي‌توانيم.

لطف و رحمت خدا هست. اين ها نفت را ارزان كردند؛ از آن روزي كه اين ها نفت را ارزان كردند مرتّب دارد خدا رحمت خودش را سرازیر مي‌كند؛ باران نازل مي‌كند. يادتان هست که زمان شاه، آن زمستان سخت كه ما نفت نداشتيم شماها شعار مي‌داديد: «به كوري چشم شاه -  زمستان هم بهار است؛ یا زمستان مان هم بهار است» حالا نفت را ارزان كردند؛ خدا لطف و رحمتش را سرازیر كرده و می کند و بعد هم مردم ما به تكاپو افتادند؛ دولت به تكاپو افتاده؛ ما به تكاپو افتاديم؛ می رویم. مگر همه‌اش بايد وابسته ی به نفت باشيم؛ این هم به نفع ما هست همان جوري كه جنگ برای ما نعمت بود با همه ی گرفتاري‌هايش؛ مردم ما را آبديده كرد؛ مغزهاي ما را به كار انداخت؛ جوان هاي ما را فعّال و خلّاق كرد؛ همين جور ارزان كردن نفت هم سبب مي‌شود ما اين نفت را، این سرمايه‌ی خداداده مان را زير پاي مان انبار نگه داریم؛ فرداها كه اين ها نفت‌شان چه شد و چه شد؛ بگوييم: آقا؛ نفت ما قيمتش چهل دلار؛ چهل و پنج دلار؛ بِهِتان نمي‌دهيم. بيايند منّت ما را بكشند بگیرند. حالا این یک چیزی است که ما انشاءالله بتوانيم با اين توطئه هم اين جوري برخورد بكنيم.

مطلب بعدي كه بايد عرض بكنم چون اين دخترخانم‌هاي عزیز ما، دانش آموزها و این آقاپسرها روي زمين نشسته اند خسته مي‌شوند؛ من هم خیلی اين ها را دوست دارم؛ به قدري ما اين ها را دوست داريم كه اصلاً تمامِ، ما اين ها را خودمان حساب مي‌كنيم و اصلاً ما معتقديم كه همه ی آن آقاياني كه روي صندلي نشستند و خانم هایی که آن طرف و خواهران ما که آن جا روي صندلي نشسته‌اند همه ی ماها بايد قرباني اين ها بشويم؛ همه ی ماها بايد جان بِكّنيم،  زحمت بكشيم، امروز آماده ی فداشدن باشيم تا انشاءالله در سايه ی فداكاري‌هاي ما و صبر و استقامت ما اين استعدادهاي زنده، اين مغزهاي باز، اين ذهن ‌هاي بسيار آماده، اين ها توی این فضاي آموزشي جمهوري‌ اسلامي تربيت بشوند؛ ساخته بشوند؛ يك نسلي بشوند براي فردا كه اين نسل ده ها سال از امروز ما جلوتر باشد؛ انشاءالله. براي اين كه اين دانش آموزها اذيّت نشوند من عرضم را بايد زودتر تمام بكنم. آن قسمت آخر را عرض مي‌كنم. خب اين توطئه را كردند؛ اين هم به نفع ما تمام مي‌شود.

توطئه ی ديگري هم در آستين دارند؛ مشغولش بودند؛ اين توطئه را هم الان مشغولشند؛ من اين جا به معلّمين عزيز، به محصّلين، به همه ی برادران و خواهران محلّي، مهاجری عزيزمان عرض مي‌كنم که اين توطئه را همه بايد با هم باهاش برخورد بكنيم. كدام است؟ يك: مواد مخدّر. دشمن شديداً چون فهميده كه سرمايه ی ما اين ها هستند؛ چون فهميده که سرمايه ی اسلام اين جوان ها از پسر و دختر هستند؛ نتوانسته اين جوان ها را با تبليغات از اسلام، از جمهوري‌اسلامي، از جبهه جدا بكند؛ به فكر افتاده كه اين جوان ها را از درون بپوساند؛ يك: با مواد مخدّر. گسترده تلاش دارند مواد مخدّر را بين جوان ها پخش بكنند و پشت اين پخشِ موادّ مخدّر، استكبار است؛ آمريكا هست.

دوّمش: فساد؛ ‌فساد اخلاقی، فساد اخلاقی، فحشا، منكَرات، شديداً دنبال اين هستند. اين دوّمي خطرناك‌تر است؛ شديداً دنبال اين هستند كه پسرها و دخترها، جوان هاي ما را از اين راه آلوده كنند؛ منحرف كنند؛ به فساد بكشانند؛ خيلي هم گسترده، قويّ دارند عمل مي‌كنند. وزارت اطلاعات - كميته ی مركزي تهران - آمده بود مجلس گزارش مي‌داد؛ خيلي تكان‌دهنده بود. همان جوري كه آن روزها آبادان و خرمّشهر و اهواز شما شاهد بوديد و ما گوشه و كنارِ جاهاي ديگر شاهد بوديم عضوگيري مي‌كردند؛ خانه ی تيمي ترتیب مي‌دادند براي منفجر كردن لوله‌هاي نفت و براي بمب‌گذاري؛ امروز خانه ی تيمي ترتيب مي‌دهند از دخترها و پسرها براي به فساد كشاندن. خانه ی تیمی؛ رسماً عضوگيري مي‌كنند؛ تيم تشكيل مي‌دهند؛ تيم فساد و اين خطر، خطري است كه جوان هاي ما را تهديد مي‌كند؛ پسران و دختران ما را در مدارس و بيرون مدارس تهديد مي‌كند؛ بايد همه هوشيار باشند؛ پدرها و مادرها بايد هوشيار باشند؛ معلّمين و دبیرها بايد هوشيار باشند؛ خودِ خواهرها و برادرهای محصّل ما، جوان ما، بيشتر از همه بايد هوشيار باشند؛ چون اين دام را دشمن براي شما پهن كرده. آينده براي شما بسيار اميدواركننده است؛ آينده براي شما بسيار درخشنده است؛ آينده براي شما بسيار روشن است؛ دشمن مي‌خواهد یک كاري كند كه شما به آن آينده ی درخشان و روشن نرسيد؛ شما بپوسيد با فساد، با مواد مخدّر. بايد باهاش برخورد كرد و انشاءالله ما بتوانيم اين نسل را از افتادن به اين دام برهانيم و حفظ بكنيم. اگر بتوانيم اين كار را بكنيم پشت سرش محيط پاك، محيط مساعد، محيط سالم، معلّمين و مربّيان و روحانیّان وگويندگان و ائمّه ی جمعه هم كار ارشادي، كار تبليغي، كار تهذيب و تزكيّه و تعليم و تربيت را انجام بدهند؛ اين نسل را انشاءالله براي به دوش كشيدن مسئوليّت‌هاي بزرگ و بزرگ تر آينده آماده بكنيم كه نه‌تنها ايران فعاليت بكنند، انشاءلله ما اين نسل امروز را صادر بكنيم؛ صادر بکنیم به بيرون از مرزها، بروند در ميان ملّت هاي ستمديده ی دنيا، آن جا آن چيزي كه توی جمهوري‌اسلامي شد بِبَرند آن جا كه الان الحمدلله آن ها هم همراه ما دارند حرکت می کنند. خسته‌تان نكنم. آيه را ترجمه بكنم و بعدش يك نتيجه ی كوتاهي و دعا بكنم.

«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» اي دانش‌آموز عزيز؛ اي برادر؛ اي خواهر؛ ببين پروردگار من و شما چه مي‌گويد. مي‌فرمايد: ما اراده كرديم آمريكا بخواهد يا نخواهد؛ ما اراده كرديم مستكبرين بخواهند يا نخواهند؛ ما اراده كرديم ستمگران عالم بخواهند يا نخواهند؛ اراده كرديم چي؟ «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» ما اراده كرديم آن كساني كه به استضعاف كشيده شده‌اند، آن كساني كه بِهِشان ظلم شده، آن كساني كه بِهِشان ستم شده، آن كساني كه حقّ شان خورده و بُرده شده، آن كساني كه در ناآگاهي و بي‌خبري نگاه داشته شده اند، آن كساني كه قدرت شان را از کف شان ربودند و بُردند، ما آن ها را اراده كرديم ائمّه قرار بدهيم؛ پيشوايان؛ ما اراده كرديم آن ها را وارث زمين قرار بدهيم؛ ما اراده كرديم قدرت را در دست آن ها بگذاريم و اراده كرديم به فرعون و هامان و جنود فرعون و هامان نشان بدهيم آن چيزي را كه اَزَش مي‌ترسيدند. هزار و چهار صد سال قبل اين آيه نازل شده امروز شما نگاه مي‌كنيد آن اراده ی خدا عملي شده؛ مستضعفين ائمّه شدند؛ وارث شدند؛ خدا قدرت را در دست مستضعفين قرار داده؛ خدا به فرعون و هامانِ امروز آن چيزي را كه اَزَش ترس داشتند آن را نشان داده. آن ها از اسلام مي‌ترسيدند؛ آن ها از اين كه مردم با اسلام آشنا بشوند مي‌ترسيدند. امروز اسلام يك چيزي شده كه مايه ی اميد همه ی ستمديدگان عالم و مايه ی ترس و وحشت و اضطراب استكبار جهاني است.

هفتمين سالگرد انقلاب مان را مي‌گذرانيم در حالي كه راهيان كربلاي ما جبهه هستند؛ بيش از 300 لشکر در شهرها رژه رفتند و رژه مي‌روند؛ نمايش قدرت مردم شان را، قدرت رزمي مردم را به نمايش مي‌گذارند و بعدش يك جمله ی ديگر بگويم؛ جناب آقاي هاشمي فرمودند كه - اين را خوب دقت كنید - جناب آقاي هاشمي فرمودند كه روز 22 بهمن هركه هركاري دارد به زمين بگذارد و به ميدان بياييد. انشاءالله شما برادرها و خواهران، روز 22 بهمن هركاري كه داريد روي زمين بگذاريد و در ميدان حاضر بشويد. چراكه ما بر شاه با عمليّات نظامي پيروز نشديم؛ ما بر شاه با به ميدان آمدن همه ی مردمِ مان پيروز شديم؛ ما بمباران هوائي را با حضور همه ی مردم مان -  روز قدس - در ميدان و صحنه متوقف كرديم و انشاءالله با بيرون آمدن چهل و چند ميليون جمعيّت، روز 22 بهمن امسال جنگ را انشاءالله تمام خواهيم كرد. شما مطمئن باشيد که اگر مردم ما اين حقيقت را درك بكند و باور بكند كه روز 22 بهمن، بيرون آمدن، بیرون آمدن همه، آني كه انقلاب را دوست دارد، آني كه امام را دوست دارد، آني كه فدایی امام است و آن کسی که حتّی ارادتي به امام ندارد، ارادتي به جمهوري اسلامي ندارد، حتّي مخالف جمهوري اسلامي هم هست، آن هم اگر فكر بكند که، درك بكند که اين بيرون آمدن چه قدر مهمّ است، آن هم روز 22 بهمن مي‌آيد بيرون. انشاءالله اميدواريم که همه ی برادرها و خواهرهاي ما مهاجرین ما روز 22 بهمن در اين راهپيمايي بزرگ شركت بكنند. دنيا ببيند هفت سال فشار وارد كردن بر اين، برگُرده ی اين ملّت نتيجه‌اش اين شده كه روز 22 بهمنِ هفتمین سالش مردم توی صحنه ايستاده اند و هستند قطعاً اين ها عقب‌نشيني مي‌كنند؛ دشمن ها جا مي‌خورند و از عمليّات هاي نظامي كه ما بخواهيم انجام بدهيم همان طوري كه آقاي هاشمي فرمود و صدام را ساقط بكنيم، اين به ميدان آمدن كارسازتر است.

خب، عرضَم تمام؛ من خسته‌هستم و شما هم خسته هستيد و روي زمين، توی این هواي سرد نشسته اید؛ بیش تر مزاحم تان نباشم. در پايان از اين لطف و محبّتي كه شما كرديد، واقعاً توی اين هوا، توی  اين نم نمِ باران نشستيد؛ كمال قدرداني، حقّ شناسي را دارم؛ تشكّر مي‌كنم و از اين كه يك مقداري طول كشيد و خسته‌تان كردم، عذر مي‌خواهم. دعا مي‌كنم. از برادراني كه از هَفتگِل تشريف آوردند؛ جناب آقاي ابراهيمي بخشدار محترم و جناب آقای بخشی شهردار محترم و برادران ديگرِ همراه مان.

 
البته من يك فصلي هم راجع به برادران ِعزيزانِ مهاجرمان بايد صحبت مي‌كردم كه خيلي خسته شدم الان دیگر نمي‌توانم حرف بزنم؛ اما دو سه جمله اي را عرض می كنم. بنده خيلي متأثّر و متأسّفم از اين كه امسال كه در مجلس حدود هفتاد ميليارد بودجه براي مهاجرین ما در نظر گرفته شد؛ هفتاد میلیارد ریال؛ براي اشتغال شان، براي مسكن شان، برای ساير مسائل شان، متأسّفانه کاری نشد و علّت عمده‌اش هم شما خودتان مي‌دانيد؛ ما هم می دانیم؛ اين بيا و بُروها و اين عزل و نصب‌هاي بي‌حسابي كه در اين سازمان، در این نهاد صورت گرفت؛ علّت عمده‌اش هم اين بود. من تعبير كردم اتوبوسي؛ اتوبوسي از بالا تا پايين آوردند؛ برداشتند؛ پانزده روز، يك ماه، دوماه، يك دسته‌اي آمدند؛ بعد رفتند دسته ی ديگري آمدند؛ الان يك دسته ای آمدند از تهران تا استان تا خیلی جاهاي ديگر و خب شما ببينيد که با اين وضعيّت، تجربه‌هاي قبلي‌ها همه از بين مي‌رود؛ همه كشته مي‌شود و بعد توی اين نقل و انتقال تا برود يك كسي با كار آشنا بشود با نیازها..........