شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس] سخنرانی ها سخنرانی در اجتماع اهالی روستای حسن آباد شهرستان دامغان

سخنرانی در اجتماع اهالی روستای حسن آباد شهرستان دامغان

9-9آن هنگام که بیان رَسا با واژه های آهنگین و موزون همراه می گردد هنری زیبا و ارزشمند را پدیدار می سازد که سخن را بر جان مخاطب می نشاند. شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی] با بهره مندی از این موهبت الهی در راستای تبلیغ ارزش های متعالی اسلام و انقلاب اسلامی وطیفه ی خویش را به انجام رسانیده است.

آن چه در ادامه می آید تفسیر سوره ی «عصر» می باشد که توسط این شهید والامقام در جمع مردم روستای حسن آباد شهرستان دامغان [زادگاه شهید] مطرح گردیده است که حکایت از ارتباط مداوم ایشان با قرآن و علم تفسیر می نماید. شایان ذکر است با توجه به قرائن موجود، این بیانات در سال 1363 هجری شمسی ایراد گردیده است.

---------------------------------------------------------- 

... شهدای اسلام و اموات مؤمنین و مؤمنات مخصوصاً حق داران اهلِ این آبادی یک صلواتی مرحمت بفرمائید. برای پیروزی رزمندگان اسلام مخصوصاً این عملیّاتی که بِناست - حالا هر وقت صلاح دیدند، به همین زودی ها -  انشاءالله انجام بدهند که به سقوط صدام انشاءالله و فتح و پیروزی بر دشمن تمام بشود و راه کربلا انشاء الله باز بشود؛ یک صلواتی مرحمت بفرمائید.

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمین و به نستعین. الصلاۀ و السلام علی خیر خلقه حبیبنا و حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله المعصومین و لعنۀ الله علی أعدائهم اجمعین.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ -  وَ الْعَصْرِ -  إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ - إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»

از آن جائي كه هر چند وقت يك بار اين توفيق نصيب مي‌شود كه صله ی رحمي از ارحام داشته باشيم؛ اگر خدا توفيقي بدهد از اين فرصت مي‌خواهيم كه استفاده بكنيم تا دوستان و برادران و اهل حسن‌آباد در مسجد به همين صورتي كه الان شما ملاحظه مي‌فرمائید؛ ديدن بکنیم. بعضي از آقايان بعضي از سفرها را لطف مي‌كنند، زحمت مي‌كشند ديدن ما مي‌آيند؛ بازديد نمي‌توانيم بكنيم؛ هم عذر بازديد را بخواهيم - كه توي اين موقعيّت‌ها از ماها انتظار بازديد ندارندآقايان- امّا در عين‌حال بخواهيم كه انتظار بازديد نداشته باشند. حالا لطف مي‌فرمائيد.آن مقداري كه وقت هست خدمت آقايان مي‌رسيم؛ ديد و بازديد توی مسجد، خانه ی خدا به همين صورت برگزار مي‌شود.

انشاءالله، اميدواريم كه بتوانيم از اين عمري كه صرف مي‌كنيم در راه خدمت به اسلام و مسلمين بهره بگيريم و خيلي خوشحال مي‌شوم كه توی مسجد، اين دانش‌آموزها و نونهال هایي كه نهال‌هاي نورس جمهوري‌اسلامي هستند و توی مدارسي درس مي‌خوانند كه امروز نام خدا و ذكر خدا و راه خدا و اولياء خدا بِهِشان آموخته مي‌شود؛ اين ها توی مسجد در يك همچنين جلسه‌اي شركت بكنند. حالا و لو شده كه بگويند ما بعد از مدّتي برویم توی مسجد فلاني را ببينيم [بیان جمله ای توسط مرحوم حاج محمد حسن عباسیان] و بعد، حاجي سنّت هميشگي خودش را بايد حفظ كند. يك صلوات مرحمت كنيد.

 از اين فرصت امشب استفاده مي‌كنيم چند لحظه‌اي پيرامون همين سوره‌اي كه من الان خواندم و زياد هم شما توی اين مسجد از همه ی گویندگانی كه اين جا صحبت كردند شنيديد و خيلي‌هاتان هم حفظ هستيد؛ بعد هم در زمينه‌هاي مسائلي كه شايد انتظار داشته باشيد چند جمله‌اي هم صحبت بشود؛ صحبت‌هايي انشاءالله خواهيم كرد. مسائل سياسي اين قدر ماشاءالله راديو، تلويزيون، خطبه‌هاي نمازهاي ارزشمند جمعه، خطباي بزرگواري چون رئيس‌جمهور و آقاي هاشمي رفسنجاني به بهترين صورت بيان مي‌كنند؛ مي‌شنويد؛ خيلي نياز نيست كه ما در اين منبر نيم‌ساعت، سه ربعه، يك ساعت و يك ساعت‌ونيمه به مسائل سياسي بپردازيم خیلی. البته اين روزها چاشني صحبت همان مسائلي است كه لازم است گفته بشود. البته لازم‌تر از همه قرآن است و سخن خدا و سخن پيغمبر و ائمه؛ بر همين اساس ببينيد همين سوره‌اي كه زياد شنيديد، باز هم من تكرارش مي‌كنم ببينيد که چقدر تازگي دارد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ - وَ الْعَصْرِ» خدا در اين سوره بعد از «بِسْمِ اللَّهِ» قَسَم مي‌خورد «وَ الْعَصْر»ِ قَسَم به عصر، قَسَم به زمانه، قَسَم به همين عصري كه ما بِهِش مي‌گوييم عصر، قَسَم به عصرِ ظهور امام عصر، قَسَم به عصري كه پيغمبر آمد، يا قَسَم به معناي لغوي عصر يعني حوادثي كه انسان ها را مي‌فشارد تا بيازمايد؛ تا انسان ها را آبديده كند در لابلاي سختي‌ها و فشارها؛ «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ» بدون حرف و بدون چون و چرا، بدانيد حتماً انسان‌ها در زيان و ضررند؛ «إِنَّ الْإِنْسانَ» به قول طلبه‌ها مي‌گويند: اين آيه،كلام خدا دارد «الْإِنْسانَ»؛ «الْإِنْسانَ» يعني همه ی انسان ها، یعنی همه ی بشر. بعد يك «إنّ» هم اوّلش آمده يعني بدرستي که یک تأكيد هم كنارش هست؛ حتماً همه ی انسان ها در زيان و ضرر و ديدن خسارت هستند. حالا؛ تاجر، روحاني، دانشگاهي، روستايي، شهري، زن، مَرد، باسواد، بي سواد، رئيس‌جمهور، شاه، وزير، وكيل، دبير، همه در زيان و ضرر و حالِ ديدن خسارت هستند.

اين جا بايد حساب بكنيم؛ خداست «و َمنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلا» از خدا راستگوتر كيست؟ خود خدا سئوال مي كند. اين‌جمله‌اي كه الان من خواندم؛ جمله، سخن خداست. سئوال مي‌كند: «و مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلا» از خدا راستگوتر كي هست؟ از خدا حقّگوتر كي هست؟ از خدا درستگوتر كي هست؟ هيچ كس از خدا راستگوتر، درستگوتر نيست؛ حقّگوتر نيست؛ خدا از همه ی صادق‌ها، صادق‌تر است. از همه ی راستگوها و درستگوها و حقّگوها، حقّ‌گوتر است. حالا اين نكته را اين عزيزاني كه این جا روبروي بنده نشسته‌اند خوب هضمش‌كنند كه من دارم چی چي مي‌گويم. ببينيد خدا دارد صحبت می کند. خدا خالق من و شماست؛ آفريدگار من و شماست؛ يعني دلِ وجود ما را او سرشته، يك؛ و دوّم خوب جنس ما را مي‌شناسد؛ از جنس ما، ذات ما، ماهيّت ما، هويّت ما، او خوب خبر دارد. از اين كه ما چه راهي را مي‌رويم؟ چه مي‌کنيم؟ سود مي‌بريم؟ زيان مي‌كنيم؟ ضرر مي‌كنيم؟ از اين هم خوب خبر دارد. چه كارهايي بايد بكنيم؟ چه كارهايي مي‌كنيم؟ دنبال پول مي‌رويم؛ دنبال رياست می رویم؛ دنبال علم مي‌رويم؛ دنبال قدرت می رویم؛ دنبال چه مي‌رويم؛ همه ی اين ها را مي‌داند. خودش خلق شان كرده، خودش خلق مان كرده. بنابراين چنين خدايي دارد قَسَم هم مي‌خورد؛ احتياج به قَسَم نبود. شما خودتان مي‌دانيد وقتي خدا به عنوان راستگوترينِ راستگويان بخواهد صحبتی بكند نياز نيست كه قَسَم بخورد امّا در عين حال قَسَم هم خورده كه خوب باوَرمان كند؛ ديگر مو به قول معروف لاي درزش نرود «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ» من يك چيزِ ديگرش را هم نگفتم؛ به قول طلبه‌ها «إنّ» اَش حرفِ تأكيد؛ بعد، يك حرفِ تأكيدِ ديگر هم بعد از انسان است؛ «لَفي»‏، «لَ» حرفِ تأكيد است. به درستي كه حتماً حتماً همه ی انسان ها زيان مي‌بينند. آني كه دنبال پول مي‌رود؛ آني كه دنبال علم می رود؛ آنی که دنبال قدرت مي‌رود؛آني كه دنبال رياست مي‌رود؛ همه ی اين ها. خوب دقت كنيد؛ «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» بچّه‌ها خوب دقت كنيد؛ اين را خدا مي‌فرمايد؛ این را من نمي‌گويم؛ اين را یک كسي از جيبش درنياورده؛ اين را یک كسي نَنشسته فرضيّه و تئوري مثلاً بنويسد بدهد به ماها؛ اين را خدا،آني كه ما را خلق كرده، او مي‌گويد. بعدش هم مي‌گويد: حالا فهميديد؟ ها؛ ترس كرديد؟ وحشت كرديد؟ همه ضرر مي‌كنند؛ همه خسارت مي‌بينند. بله؛ عمر مي‌رود؛ جواني مي‌رود؛ حافظه مي‌رود؛ استعداد می رود؛ هوش مي‌رود؛ همه ی اين سرمايه‌ها از كف مي‌رود. اگر مي‌خواهيد سئوال بكنيد، الان ببینید که آدم به چه روزگاري مي‌رسد بلند شويد برويد پيش ملامحمدحسن – بالا[ی دِه]آن جا، اَزَش سئوال بكنيد الان شما چه حالي را داريد؟ جوان بود؛ قدرت داشت؛ توانايي داشت؛ سفر مي‌كرد؛ حَضَر مي‌كرد؛ اما الان یک پيرمردي شده، گوشه ی اتاقش آن جا احتياج دارد به اين كه جوان ترهاي آبادي گاهي وقت ها بروند آن جا یک حالي اَزَش بپرسند و همه ی پيرمردهایي كه گوشه و كنار مِثل او هستند. بعدش هم مُردَن است. اِه؛ اين جواني، این زورِ بازو، این توان، این هوش، این حافظه، این قدرت، كجا رفت؟! حالا يك آدمي توی حسن آباد، قدرتش [را] هم مي‌دانيد که در محدوده ی حسن آباد است، از محدوده ی حسن آباد هم بیرون نمی رود؛ قدرتش هم در محدوده ی خانواده‌اش است، از محدوده ی خانواده‌اش بيرون نمي‌رود؛ ما مي‌رويم بالاتر؛ در يك شهرستاني، در يك استاني، در يك كشوري، در يك دنيايي يك آدمي را پيدا مي‌كنيم پولش از همه بيش تر، قدرتش از همه بيش تر، رياستش از همه بالاتر، همان او هم وقتي نگاه بكنيد مي‌بينيد که اين هم دارد ضرر مي‌كند. چطور؟! براي اين كه اين قدرت دارد می رود؛ این پول ها دارد می رود؛ این جوانی دارد می رود؛ این موقعيّت دارد مي‌رود؛ همه يك روزي مي‌شوید همین آقايي كه از همه بالاتر بوده، هيچي ندارد. خُب، جواني را دادي چی چي به دست آوردي؟! هيچي؛ پول ها را دادي، چي چی به دست آوردي؟! هيچي؛ هوش و استعداد را دادي، چی چي به دست آوردي؟! هيچي؛ اِه، هيچي!! خُب، جاي اين پول ها بايد يك چيزي گيرت مي‌آمد؛ جاي اين جواني بايد يك چيزي عايدت مي‌شد؛ جاي آن مُلك و باغ و چه و چه بايد يك چيزي به دستت مي‌آمد؛ نه، همه‌اش دود هوا شد و رفت، هيچي هم گيرم نيامد؛ نه؛ خيلي چيزها گيرش آمده. چطور چيزي گيرش نيامده؛ غصّه‌اش گيرش آمده؛ وِزر و وَبالش گيرش آمده؛ ضعف اعصابش گيرش آمده؛ كيفر و مجازاتش در پيشگاه خدا و عقوبتش گيرش آمده؛ همه ی اين ها عايدات او هست؛ پس انسان چی چي است؟ در خسران است.

حالا اين مقدمه ی كوتاه. «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» برادر و خواهر همه ای كه اين جا نشستيم خوب حواس مان جمع باشد. عمامه به‌سر و آيت‌الله و حجت الاسلام و عالِم و دانشگاهي و روستايي و پاسدار و ارتشي و چه و چه برنمي‌دارد؛ همه. از ميان اين همه ای كه گفتيم يك دسته استثنا شدند؛ همه زيان می کنند؛ همه  ضرر مي‌كنند؛ الّا يك دسته. آن دسته كي ها هستند؟ ديديد چقدر تازگي دارد همين سوره‌اي كه زياد شنيديد «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مگر آن هايي كه ايمان آوردند؛ مگر آن هایی که ایمان آوردند؛ به خدا ايمان آوردند؛ به قرآن ايمان آوردند؛ به پيغمبر ايمان آوردند؛ به بهشت و جهنم ايمان آوردند؛ به يوم‌الحساب و روز قیامت كه آن جا محكمه هست و محاكمه است ايمان آوردند؛ «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا»آن هايي كه ايمان بياورند آن ها ضرر نمي‌كنند. خب اين يك جمله‌اش.

جمله ی دومّش «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» خب، خوب دقت كنيد؛ مگر آن هايي كه ايمان بياورند و عمل صالح كنند؛ تمام صحبت من مي‌رسد سر همين «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» دَور اين «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» دور مي‌زند؛ بر محور «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»  دور مي‌زند. خُب «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا»ش كه روشن است؛ ايمان به خدا و پيغمبر و کتاب و ملائكه و روز قيامت و يوم الحساب می آید«إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا».

«وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» همه ضرر مي‌كنند؛ همه ی زن ها، همه ی مردها،  مردهای دیروز، آدم هاي ديروز، آدم های امروز، آدم های فردا،آدم های از اول تاریخ، آدم هاي تا قيامت، همه ضرر مي‌كنند الّا يك دسته، اين يك دسته هم در طول تاريخ بوده، از آن روزي كه آدم آمده روي زمين تا الان تا روز قيامت. اين «إِلاَّ الَّذينَ» هم بوده و هم هست و خواهد بود «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مگر آن هايي كه ايمان آوردند وعمل صالح مي‌كنند؛ خب، خوب توجّه كنيد عمل صالح چي چیه؟ ما عمل را اگر معنا بكنيم عمل يعني كار، كار. صالح يعني چي؟ يعني كاري كه صلاحيّت دارد؛ كاري كه به صلاح خود آدم است؛ كاري كه به صلاح جامعه ی امروز ما هست؛ كاري كه به صلاح ...آدم است؛ كاري كه به صلاح دنيا و آخرت انسان است؛ كار صالح.

عمل صالح، خدا مي‌فرمايد: آن هايي كه ايمان آوردند و آن هایی که عمل صالح کردند. خب عمل صالح چي چیه؟ يك خرده بازترش كنيم. يك صلوات مرحمت كنيد. براي اين كه من  اين قسمت را یک مقدار بازتَرَش بكنم يك مقدمه ی كوتاه. برادرها؛ خواهرها؛ همه كه اين جا نشستيد؛ ببينيد خراب كردن آسان است امّا آبادكردن مشكل است. ويران كردن خيلي معونه نمي‌خواهد اما اصلاح كردن، ساختن،خيلي معونه مي‌خواهد؛ خيلي خونِ‌ جگر مي‌خواهد؛ خيلي وقت مي‌خواهد؛ خيلي صبر مي‌خواهد؛ خيلي تحمّل مي‌خواهد؛ خيلي ظرفيّت مي‌خواهد؛ خيلي فداكاري مي‌خواهد؛ خيلي حوصله مي‌خواهد. خراب كردن كاري ندارد؛ الان بگويند: آقا؛ اين مسجد را خراب كنید. به دو ساعت وقت چند تا كلنگ به دست، این مسجد را خراب مي‌كنند. اما بگويند: مسجد را، اين مسجد را، مثل همين صورتي كه الان دارد بسازيد؛ چند ماه وقت مي‌خواهد؛ چه قدر آدم مي‌خواهد كه بسازد. حالا؛ ببينيد راه ساختن و برق دادن و آب دادن، اين ها هم همين جور است؛ مشكل است؛ سخت است؛ چندسال هم هست که جمهوري اسلامي مشغول است، امّا هنوز اين قدر راه نساخته دارد و این قدر روستاي برق نداده دارد و اين قدر روستاي آب نداده دارد كه از آمار، نمی خواهم بگویم بیرون است که بیرون نیست؛ اما خيلي زياد است. مدرسه اش بايد ساخته بشود؛ استادش بايد تهیّه بشود؛ پولش بايد تهیّه بشود؛ دانش‌آموزش بايد تهيّه بشود؛ درسش بايد داده بشود؛ درسش بايد خوانده بشود؛ ده ها سال طول مي‌كشد تا این بچه‌اي كه توی اين مدرسه دارد مي‌رود - براي مثلاً فرض كنيد که براي ساختن راه فلان روستا در فلان استان -  فردا مهندس راه و ساختمان بشود؛ فردا مهندس كشاورزي بشود؛ فردا مهندس آب و برق بشود؛ فردا مهندس چي بشود تا اين مهندس بتواند راه بسازد، این هم این قدر چی می خواهد؛ ما الان مدارسي داريم به نام هنرستان‌هاي كشاورزي، هنرستان كشاورزي و هنرستان فنّي، دانشكده ی كشاورزي، دانشگاه کشاورزی، دانشکده ی نمي‌دانم چي‌چي داريم؛ صنعت و معدن، صنايع. اين ها همه بچه‌هايي هستند كه حالا توی جمهوري اسلامي دارند مي‌روند توی این مدارس 5 سال دیگه، 7 سال ديگه، 10 سال دیگه اين مدارس ثمر مي‌دهد.

خب اين هم زمان مي‌برد و وقت مي‌برد، مشكل است اما در عين حال باز آسان است. آني كه خيلي مشكل است، داشتم مي‌گفتم که «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ما نمي‌توانيم كشوري را اصلاح كنيم؛ دهي را اصلاح كنيم؛ دنيايي را اصلاح بكنيم؛ مردم عصري را اصلاح بكنيم؛ مگر اين كه آدم ها را اصلاح بكنيم. مشكل‌تر از همه اين است. هرجا خرابي هست از آدم هاست؛ خرابي، ‌ها؛ هرجا خلل است؛ هرجا اشكال است؛ هرجا ايراد است؛ هرجا فساد است؛ هرجا شكايت است؛ اشكالش، فسادش، خرابي‌اش به آدم ها برمي‌گردد؛ به آدم هاي خراب، به آدم هاي فاسد، به آدم هاي اخلال‌گر، اشكال‌تراش، به آدم ها برمي‌گردد. ببينيد خدا دست روي چي چی گذاشته، مي‌فرمايد: همه اهل خسران و زيانند مگر آن هايي كه ايمان مي‌آورند و عمل صالح مي‌كنند. حالا عمل صالح چي چیه؟! همه ی اين هايي كه گفتيم. آن هايي كه مادي بود، دنيوي بود، آن ها عمل صالح بود. الان خيلي‌ها مشغولند؛ الان جهادگرها مشغولند؛ الان نهادی ها مشغولند؛ الان اين بچه‌های ما، جوان هاي ما، سيستان و بلوچستان، کردستان، كجا و كجا مشغولند، دارند اصلاح مي‌كنند. همين، همین ‌جاها، كنارِگوش خودمان مشغولند؛ دارند اصلاح می کنند. راه اصلاح می کنند؛ دارند زمين اصلاح می کنند؛ دارند چه اصلاح مي‌كنند؛ دارند اصلاح می کنند. اما آن اصلاحي كه از همه مشكل‌تر است، ديرتر از هر اصلاحي ثمر مي‌دهد، اصلاح آدم ها است و تا اين كار را ما نكنيم و تا اين كار را ما نتوانيم بكنيم ما انتظار اين كه روي صلاحيت را ببينيم، رنگ صلاحيّت را ببينيم، بوي صلاحيّت به مشام مان برسد، نبايد داشته باشيم.

ببينيد يك انسان صالح، یک انسان درست توی دنيا چه مي‌كند! ما امروز شكّ نداريم بعد از امام عصر، بهترين انسان صالح، امام ما است. ببينيد؛ يك انسان صالح، يك انسان درست، چه مي‌كند! دنيا را به سوي صلاح، به سوي صلاحيّت، به سوی دُرستی،  به سوی خوبي، به سوی پاكي، به سوي انسان‌دوستي، به سوي رحم، به سوی  مروّت، به سوی عدالت، به سوی انصاف دعوت مي‌كند. چقدر اين امام زحمت كشيد تا خودش را درست كند؛ آدم اين جوري كه درست نمي‌شود؛ ببينيد روي «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» داشتم صحبت مي‌كنم. مخصوصاً پدرها و مادرها، بچّه‌ها، خوب گوش بدهند «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»  عمل صالح قبل از هر چيز به خود من برمي‌گردد؛ يعني كه من خودم را درست بكنم؛ يعني من خودم را اصلاح بكنم؛ اول خودم را اصلاح كنم؛ من خودم را اصلاح بکنم؛ اين خودش عمل صالح است «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»  خودم را اصلاح بکنم؛ زبانم را اصلاح بکنم؛ چششم را اصلاح كنم؛ دستم را اصلاح بكنم؛ فكرم را اصلاح بكنم؛ دلم را اصلاح بكنم؛ خودم را اصلاح بكنم؛ در يك كلمه و اين خيلي مشكل است. حالا خوب متوجه شديد؛ به يك جايي رسيديم كه اين جا خیلی ناب است و مي‌چسبد كه اين حديث پيغمبر را من براي تان بخوانم. يك صلوات بفرستيد.

و آن اين است؛ پيغمبر فرمود که «بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ» آن هايي كه جبهه رفتند؛ آن هايي كه توی عمليّات خيبر بودند؛ آن هایی که توی عملیّات والفجر بودند؛ آن ها مي‌دانند كه وقتي من مي‌گويم «عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ» جهاد اكبر، جهاد بزرگ تر از عملیّات خيبر يعني چی؛ حالا من وارد آن مقوله نمي‌شوم كه عمليّات خيبر آن هايي كه بودند آن جا چه ديدند و چه كردند. امّا پيغمبر فرمود «عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ» به شماها باد آن جهادي كه از همه ی جهادها سخت‌تر است؛ دشوارتر است؛ مشكل‌تر است؛ بزرگتر است؛ ارزشمندتر است. گفتند: يا رسول‌الله كدام جهاد؟! الان از جنگ اُحد برگشتيم؛ آن همه زخمي، آن همه شهيد، آن همه مجروح، جهاد بزرگتركدام است؟! فرمود: جهاد با نفس؛ ها؛ مي‌دانيد يعني چي؟ پيغمبر فرمود: يعني خودتان را درست كردن، خودتان را اصلاح كردن، ها؛ اين از هر چيز مشكل‌تر است؛ آدم خودش را بخواهد درست بكند. عجيب است؛ مخصوصاً اين جوان ها، این هایی كه دارند مدرسه مي‌روند؛ اين نونهال ها را من  مي‌گويم؛ حواس تان باشد. آقا رضا؛ نمي‌دانم هست امشب يا نه؛ مدير مدرسه ی حسن آباد. انسان درست كردن خيلي مشكل است و لذا مي‌بينيم انسان درست‌كردن‌ها را خدا واگذار مي‌كند به پيغمبرها؛ نوح پيغمبر، ابراهيم پيغمبر، موسای پيغمبر، عيسای پيغمبر و پيغمبران. امام هم امروز رسالتش همين است؛ جمهوري‌اسلامي هم توی دنيا رسالتش همين است؛ ما رسالت مان همين است؛ انسان درست كنيم؛ دانشگاه درست كنيم تا انسان درست بكند؛ حوزه ی علميّه داير بكنيم تا انسان درست بكند؛ مدرسه درست بكنيم تا انسان درست بكند. اگر توانستيم انسان درست بكنيم همه چيز درست مي‌شود. لذا مي‌فرمايد «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مگر آن هايي كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند.خدا مي‌داند وقتي آدم مي‌رود يك اداره‌اي، وقتي آدم مي‌رود يك نهادي، به يك آدم درست و حسابي برخورد مي‌كند همچه دل آدم راحت مي‌شود؛ فرماندارش مي‌كنند دل آدم راحت است؛ شهردارش مي‌كنند دل آدم راحت است؛ بخشدارش مي‌كنند دل آدم راحت است؛ مسئول سپاهش مي‌كنند دل آدم راحت است؛ راحت. مال مردم، عِرض مردم، جان مردم، کشور مردم، بيت المال مسلمين دراختيارش باشد؛ امين است؛ درست است؛ پاك است؛ عادل است؛ صالح است؛ خيال آدم راحت است. اما خداي نكند اين آدمی كه مي‌خواهند شهردارش بكنند؛ اين آدم كه مي‌خواهند سوفورش بكنند؛ اين آدمي كه مي‌خواهند چایی ریزش بکنند؛ این آدمی که می خواهند مستخدم يك اداره‌ای ش بكنند؛ اين آدم ريگ توی كفشش باشد. اگر اين جور باشد اين آدم، همين چايي‌ريز، همين دربان، همین دربان مي‌بيني که هزار مشكل براي مردم درست مي‌كند؛ همین دربان. بنده ی خدا از دِه پا شده رفته شب، دَمِ در می رِسه، دَمِ درِ اداره، دَمِ در، كاري هم ندارد، يك فيلمي چند شبی ها - همسايه ی فضول -  نشان مي‌داد؛ مي‌رود دَمِ درِ اداره، مي‌خواهد برود رئيس اداره را ببيند؛ این آقا بِهِش مي‌گويد: چه كار داري؟ مي‌گويد: يك نامه دارم، مي‌خواهم بروم پيش رئيس اداره. يك كلمه براي اين كه اشكال بتراشد مي‌گويد: رئيس اداره نيست. رئيس اداره هست، در اتاقش هست، مي‌گويد: نيست. كجا رفته؟! رفته مسافرت. اين بنده ی خدا اين همه توی این موقعيّت، کم پولی، گراني، كرايه داده رفته شهر،کارش را پيش رئيس اداره، رئیس اداره هم توی اتاقش هست. يك كلمه بِهِش مي‌گويد: نيست. اين برمي‌گردد؛ ممكن است که خدا مي‌داند چقدر به اين خسارت بخورد كه يك مستخدم اداره، دربان اداره، آمده گفته که فلانی نيست. همين دربانِ اداره اگر یک آدم درست مي‌شد مي‌گفت: فلاني از كجا آمدي؟ چه كار داري؟ با رئيس  اداره كار دارم. مي‌گفت: رئيس توی اتاقش هست؛ وقتي وارد هم شدي اين جوري بگو؛ نامه‌ات را این جوری بده؛ اين كار را بكن؛  مشكل اين بنده ی خدا حلّ مي‌شود. اگر تمام این هایی كه توی ادارات هستند، توی نهادها هستند، توی این تشكيلات هستند، آدم هاي صالحي بودند ما غم نداشتيم؛ يك ريال پول مان عيب نمي‌كرد؛ يك لحظه عمرمان تلف نمي‌شد؛ يك مشكل براي هيچ كَس درست نمي‌شد؛ خب ممكن است بگوييد: حالا كه اين جور نيست؛ حالا كه مشكل درست می شود؛ حالا كه ناراضي درست مي‌شود؛ حالا كه آدم را سر مي‌دوانند؛ حالا كه كاغذ بازي مي‌كنند. خب، ممكن است اين را بگوييد. جواب؛ چه بكنيم؟ ما انقلاب كرديم؛ امام آمده؛ اسلام را آورده؛ رئيس‌جمهور به اين خوبي گذاشته؛ رئيس مجلس به اين خوبي گذاشته؛ مجلس به اين خوبي گذاشته؛ دولت به اين خوبي گذاشته؛ حالا اين جور است! اگر اين ها نبودند چي مي‌شد؟! حالا كه اين نمازجمعه‌ها، همه هفته هست؛ آقاي هاشمي و آقاي خامنه‌اي این ها همه هفته توی نماز جمعه داد مي‌زنند، نهیب می زنند، امام نهیب مي‌زند، آيت‌اله العظمي منتظري نهيب مي‌زند، اين همه چشم، این همه  گوش، اين همه انسان هاي خوب، درست، همه جا هستند؛ اشكال هست؛ ايراد هست؛ خُب، اشكال و ايراد مالِ كيه؟ اشكال و ايراد مالِ رئيس‌جمهور است؟ اشكال و ايراد مالِ امام است؟ اشكال و ايراد مالِ آیۀ الله منتظري است؟ اشكال و ايراد مالِ آقای هاشمی رفسنجانی است؟ اشکال و ایراد مالِ اين ها نيست. اشكال و ايراد مالِ همان هایی است كه ريگ توی كفش شان است؛ حالا اين هايي كه ريگ توی كفش شان است را چرا بيرون شان نمي‌ريزيد؟! مگر مي‌شود شناخت اين ها را؛ مشكل است؛ مگر مي‌شود بيرون شان ريخت.

حالا من يك كلمه هم اين جا بگويم و بعد حرفم را بياورم روي آيه ی قرآن. اين ها سياسي است ها؛ ما انقلاب را به عنايت خدا، به اراده ی خدا، به پشتيباني مردم، الحمدلله توانستيم به پيروزي برسانيم؛ اما آن نيروي عظيمي كه باید اين تشكيلات را بعد از پیروزی بِهِش مي‌داديم تا اين ادارات را، اين تشكيلات را بچرخانند؛ اداره بكنند؛ آن نيرو را ما نتوانستيم از آسمان بياوريم؛ نه خدا هم يك مرتبه از زمين سبز كرد؛ همان آدم هايي كه توی اين تشكيلات بودند همان آدم ها را به خاطر اين كه تجربه داشتند، به‌خاطر اين كه به ‌هر حال پيچ و خم ادارات را بلد بودند، ما خُب يك ميز اداره را که نمي‌توانستيم به كسي بدهيم كه پشتش بلد نيست بنشيند؛ اين قدر هم آدم نداشتيم كه بيايد بنشيند توی این ادارت بتواند اين همه كارهاي سخت و دشوار و پیچیده را انجام بدهد نداشتيم؛ اين همه آدم باید تربيت مي‌كرديم؛ رژيم سابق هم كه نگذاشت؛ نمي‌خواستند تربیت کنند؛ آن ها می خواستند یک چيز ديگري تربيت كنند؛ همان چيزهایي كه دل شان مي‌خواست تربيت مي‌كردند؛ آن ها آوازه‌خوان تربیت می کردند و رقّاص تربيت مي‌كردند و تملّق‌گو تربيت مي‌كردند و نوكر آمريكا و روس تربيت مي‌كردند؛ آن ها يك همچنين آدم هایي را تربيت مي‌كردند. خب ما که نداشتیم این همه؛ [به] حوزه علميه هم كه مهلت ندادند اين آقایانی كه ما نام برديم آن ده پانزده ساله‌اي كه امام تبعيد بود باز آدم درست بكنند. حالا آن قدر ما طلبه كم داريم؛ طلبه‌ي خوبی كه بتواند اين طرف و آن طرف امام جمعه بشود؛ قاضي بشود؛ توی داتشگاه تدریس بکند؛ توی دبيرستان تدريس بكند؛ ما اين قدر نداريم؛ نگذاشتند. خُب حالا اين انقلاب پيروز شده؛ ما آمديم اين انقلاب عظيم، بزرگ، اين انقلابي كه اين همه سرمايه برايش گذاشتيم، اين انقلاب را اداراتش را داديم دست همين‌ها.

خُب اشكال هست؛ ايراد هست؛ چه كار بايد بكنيم؟ بايد بگوييم انقلاب نه؛ کسی جرأت می کند؟ چه جوري بگوييم؟ چطور بگوييم؟ بگوييم انقلاب نه؛ يعني شاه برگردد؟ بگوييم انقلاب نه؛ يعني آمريكائي ها برگردند؟ بگوییم انقلاب نه؛ یعنی اسرائيلي ها برگردند؟ بگوييم انقلاب نه؛ يعني همان‌هايي كه مثل هُژبر یزدانی و نصیری و این ها [که] می چابیدند و زور مي‌گفتند و ظلم می کردند و؛ آن ها برگردند؟ همان چاقو‌كش‌ها برگردند؟ همان لات‌ها برگردند؟ اين جوري بگوييم؟ اين كه نمي‌توانیم بگوییم؛ نمي‌گوييم هم؛ تا آخر ذره‌ذره هم بشويم ما نمی گوییم؛ نمی توانیم بگوییم؛ نه دین مان می گوید؛ نه عقلمان می گوید؛ نه وجدان مان مي‌گويد؛ نه شهيدان مان مي‌گويند؛ و بعد هم چرا بگوييم؟! مگر ناتوان شديم؟ مگر قدرت مان را از دست داديم؟ مگر ملّت مان را از دست داديم؟ مگر ملّت مان آگاهي‌اش را از دست داده است؟ چرا بگوییم؟ ما هر چه داريم آفتابي است مثل همین چراغي كه اين جا روشن است؛ مثل همين براي همه ی مردم ما روشن است. ما مي‌خواستيم چه بكنيم؟ امام مي‌خواست چه بكند؟ اين روشنِ روشن است. ما مي‌خواستيم توی دنيا اين جنايت هایي كه مي‌شد بتوانيم در يك گوشه‌اي از دنيا دست اين جنايتكارها را كوتاه بكنيم؛ کردیم الحمدلله. جنايتكارهاي دانه‌درشت را دست شان را كوتاه كرديم. حالا اگر اين هایی که ريگ توی كفش شان است این جا و آن جا اشكال مي‌تراشند اين را چه جوري حلّش بكنيم؟ اين را هم با استقامت، من خودم را درست بكنم؛ ايشان خودش را درست بكند؛ ایشان خودش را درست بكند؛ شما خودت تان را درست بكنيد؛ ما همديگر را درست بكنيم.

آقا؛ اسلام درسش را داده؛ راهش هم جلوي پاي مان گذاشته «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» عمل صالح بكنيد؛ اولين قدمِ عمل صالح اين است كه من اِقدام بكنم براي اصلاح خودم، اصلاح بچه‌ام، اصلاح خانواده‌ام، اصلاح همسايه ام. اصلاح بکنیم؛ اصلاح. اگر نكردم؛ اگر نكرديم؛ من خودم را درست نكردم از ديگران چه انتظاري دارم؟ من خودم را اصلاح نكردم از ديگران چه توقّعي دارم؟! چرا داد مي‌زنم مي‌گويم فلان اداره آدمِ درست ندارد؟! چرا مي‌گويم فلان نهاد آدمِ درست ندارد؟! فلانی آدم درستی نیست؟ من خودم آدم درستي هستم؟ مگر آدم درست كردن به قول معروف فوت كوزه‌گري است كه كوزه را بادش بكنند، يك مرتبه آدم نگاه بکند ببيند يك مشت گِل شد كوزه؛ آدم درست كردن خون دل مي‌خواهد؛ سال هاي سال بايد زحمت كشيد.

اگر امروز ما توی این جمهوري‌اسلامي با اين خون هاي شهدا، با اين امام عزيز، با اين نمازهاي جمعه، با اين تبليغات نتوانيم آدم درست بكنيم، ما نتوانيم خودمان را درست بكنيم، ما اصلاً هيچ‌وقت رنگ آدم را نخواهيم ديد. مهم ترين هدف ما اين است كه بتوانيم توی اين دنيا آدم بسازيم؛ آدم درست كنيم. ما الان چیزی که از همه چیز، مي‌گويند: كمبود. آقا؛ می گویند: كمبود، کمبودِ فلان، کمبودِ فلان، يك موقعي بود كمبود روغن نباتي بود؛ کمبود چی بود؛ الان ديگه اين چيزها كمبود نيست، فراوان است. اما آني كه بيش از هرچيز، ما كم داريم او آدم صالح است؛ آدمِ درست است؛ با اين كه خيلي داريم، ها؛ خیلی داریم؛ ما انشاءالله در آینده مي خواهيم اين قدر پيش برويم كه دنيا را اصلاح بكنيم؛ دنيا را آماده ی ‌آمدن مولا امام زمان بكنيم. اما الان این اشکالات هست. خب چه كار بايد بكنيم؟ بايد استقامت بكنيم؛ باید استقامت بکنیم. همان جوري كه گفتم ساختن اين بِنا چقدر مشكل است؛ ساختن يك دِه چقدر سخت است؟ ساختن يك كشور چقدر سخت است؟ ساختن آدم هاي آن كشور خيلي سخت‌تر است. بنابراين آن هايي كه شهيد مي‌دهند، آن هايي كه پول مي‌دهند، آن هایی که جبهه مي‌روند، آن هايي كه مجروح می شوند، آن هایی که اسير دارند، آن هايي كه اسير مي‌دهند، آن هايي كه مسئوليّت روي دوش شان است، همه بايد استقامت بكنند. جوان ها بايد جبهه بروند. كساني كه كم دارند مثلاً يك پيرزني - من حالا اين جمله را مي‌گويم كه شما بشنويد - يك پيرزني مي‌گويند: در يكي از شهرهاي ايران - من توی مجلس شنيدم؛ خیلی شنیدم این را -  كسي پسرش را مي‌كشد. بعد دادگاه حكم مي‌كند به ديه -  از بركت ديه هم اين شده كه الحمد لله قتل و آدم‌كشي و نزاع و اختلاف و این ها دارد كم مي‌شود؛ مثل اين كه كم‌كم دارد فراموش مي‌شود. از بركات ديه همین است كه آدم يك سيلي بزند، بعد يا سيلي بايد بخورد يا اگر صورتش قرمز شد و نمی دانم سياه شد چقدر بايد ديه بدهد. اگر دادگاه ها خوب اين حكم ديه را اجرا بكنند ديگر اصلاً سيلي زدن، آدم، ديگر هوسش نمي‌كند به زنش  هم سيلي بزند؛ چون اگر به زنش سیلی بزند، بي‌جا سيلي بزند، بعد می برند مي‌گويند: آقا ديه بده؛ به زنت ديه بده. اين ديگر سيلي نمي‌زند تا برسد به زنجير و تا برسد به چوب و تا برسد به شلاق  و چیزهای دیگر -  خب، داشتيم اين نكته را مي‌گفتيم که كشتند پسر او را؛ بعد اين پيرزن را بردند توی دادگاه، خواستند قصاص بكنند. گفت: که نخیر؛ قصاص نکنید. قصاص یعنی این که حكم خدا این است ها؛ اگر كسي، كسي را كشت قصاصش بكنيد. بعد زن گفت: نخير؛ قصاص نه. گفتند: پس چی؟! ديه . ديه چقدر؟ گفتند: یک میلیون و نیم تومان مثلاً. اين زن گفت كه حرفي نيست؛ يك ميليون و نيم تومان گرفت امّا گفت: به من ندهيد. اين یک میلیون و نیم تومان را بردارید ببريد يك مدرسه بسازيد. یک مدرسه بسازید تا در جمهوري اسلامي بچّه ها بروند تویش تربيت بشوند؛ اصلاح بشوند. ببينيد يك پيرزن دارد اين كار را مي‌كند؛ يك ميليون و نيم تومان پول که بِهِش می دهند به عنوان ديه، اين می گیرد می گوید ببرید مدرسه بسازید. اين زن،  فهميده است؛ مي‌داند که ما چي چی كم داريم. ما مدرسه كم داريم؛ ما معلّم خوب كم داريم؛ ما انسان هاي صالح كم داريم.

به هرحال خودمان را اصلاح كنيم و جامعه‌مان را اصلاح كنيم. اگر توانستيم خودمان را اصلاح كنيم؛ جامعه مان را اصلاح بكنيم؛ دنيا را اصلاح كرديم. كشور ما پر از رجائي بشود؛ پر از مطهري بشود؛ پر از مفتّح بشود؛ پر از هاشمي‌نژاد بشود؛ پر از هاشمي رفسنجاني بشود؛ چي مي‌شود!! يك هاشمي رفسنجاني داريم؛ یک هاشمی، این يك دانه هاشمي می بینید چقدر ارزش دارد؛ ببينيد چقدر مفيد است؛ اگر اين كشور پنجاه تا هاشمي رفسنجاني می داشت؛پانصدتا هاشمي رفسنجاني می داشت؛ پنج هزار تا هاشمي رفسنجاني می داشت؛ چي مي‌شد؟! هر محرابي را مي‌داديم به يك هاشمي رفسنجاني؛ توی هر شهرستاني. آن وقت مردم بچه‌هاي شان [را] صبح جمعه كول شان نمي‌كردند بروند نماز جمعه؟ توی آن شهرستانی که نماز جمعه را آقاي هاشمي می خواند؟ زن‌ها هم بچه هاي شان را كُول شان مي‌كردند، مردها هم بچه‌هاي شان را كُول شان مي‌كردند بروند نمازجمعه.  ما هم مي‌خواهيم يك همچنين كاري بكنيم؛ يعني مي‌خواهيم دنياي مان پر از هاشمي رفسنجاني بشود؛ تازه هاشمی رفسنجانی، يك روزي بشود هاشمي رفسنجاني هم آرزو داشته باشد پيش انسان های آن روز بروند شاگردي بكنند. ما يك همچنين آرزويي داريم. ما مي‌خواهيم اين كار را بكنيم. براي اين كار بايد سرمايه‌گذاري كرد؛ برای این کار باید  استقامت كرد؛ بايد فداكاري كرد؛ بايد شهيد داد؛ بايد جبهه رفت؛ بايد مقاومت كرد؛ باید جنگید.

خُب «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»همه زيان مي‌بينند مگر آن هايي كه ايمان آ‌وردند و مگر آن هايي كه عمل صالح مي‌كنند؛ يعني پول شان را صرف اصلاح مي‌كنند؛ يعني قلم شان را در راه اصلاح مصرف مي‌كنند؛ يعني جواني شان  و قدرت شان و رياست شان و همه ی امكانات شان را در راه اصلاح كردن، مدرسه بسازند؛ جبهه را تقويت كنند؛ به جبهه بفرستند؛ نصيحت كنند؛ امربه معروف كنند؛ نهي از منكر بكنند؛ اصلاح بكنند.

خُب «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر»ِ دو جمله ی ديگرش هم كه اسلام به ما دستور مي‌دهد. ما نمي‌توانيم همه اش را ايراد بگيريم؛ بگوييم: آقا؛ چرا این جوری؟ فلاني چرا اين جور است؟ خراب شده؛ همه جا خراب شده؛ همه خراب شدند؛ هيچ‌جا درست نيست. اين جوري كه كار [را] درست نمي‌كند؛ اين كه راه اصلاح نيست؛ راه اصلاح چي چیه؟ راه اصلاح اين است كه هرجا خرابي ديدي آن جا جلوي خرابي را بگيري. چه كار بكني؟ زورت نمي‌رسد؟ « تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» که می توانی بکنی. يك كسي صبرش دارد تمام مي‌شود؛ دارد لبريز مي‌شود؛ الان ديگر دادش مي‌خواهد در بيايد؛ آقاجان؛ صبر كن؛ حوصله كن؛ شوخي كه نيست با آمريكا جنگيدن؛ پنجه توی پنجه ی آمريكا انداختن كار آساني که نيست؛ ما یک مُشت  مردمی بودیم که يك ژاندارم مي‌آمد سينه‌مان مي كرد؛ هرجايي كه دلش مي‌خواست مي‌برد. ما امروز پنجه در پنجه ی آمريكا گذاشتيم؛ پس بايد استقامت كرد.

حالا الحمدلله رب العالمين که همه چيز فراوان شده؛ آدم واقعاً توی دامغان وارد مي‌شود هرجا كه مي‌خواهد ‌برود مي‌بيند راه هاي شوسه ی تميز، برق، شريف آباد هم برق بردند، کبوتر خان هم برق بردند، دِه درست كردند! آن شریف آباد زیر آن تپه های سِهِه، اصلاً یک دِه جمهوري اسلامي، يك دِه براي شريف آبادي‌ها خلق كرده با حمّام با مدرسه؛ اِه، مجيدآباد، آن طرف‌تَرَش، همه جایش. خب، اگر مي‌خواست جمهوري اسلامي نشود و شاه مانده باشد کبوترخان به اين آساني ها رنگ برق را مي‌ديد؟ اصلاً شريف‌آباد از زير آن تپّه ی سِهِه بيرون مي‌آمد؟ يا می رفتند كه مي رفتند؟ نه؛ خورزانش هم می رفت؛ حسن آبادش هم مي‌رفت؛ پايين‌تَرَش هم مي‌رفت؛ همه جا مي‌رفتند.

كجا مي رفتند؟ مي‌رفتند حلبي‌آباد درست می کردند؛ مي‌رفتند كنارشهر، حلبي‌آباد. خدا نگهدارد امام را؛ خدا نگهدارد اين انقلاب را؛ خدا نگهدارد آن هايي كه براي اين انقلاب زحمت مي‌كشند؛ خدمت مي‌كنند؛ اين ها كه چيزي نيست، اين ها؛ ما دل مان مي‌خواهد که دنيا گلستان بشود؛ اصلاً درخت و سبزه و باغ و بوستان و عمران و آبادي و زراعت و چه، اين ها كه ما دنبال اين چيزها آن قدر، هستيم، اگر آدم صالح درست كرديم، همه چيز درست مي‌شود.  اگر آب، بند شد؛ آدم هاي صالح می آیند چه کار می کنند؟ مي‌گويند: مگر مي‌شود يك آبادي بدون آب باشد؟ بايد آبادي آب داشته باشد. همه بايد دست شان را بدهند به همديگر، دولت مي‌تواند كمك بكند بسيار خُب؛ نمي‌تواند، خودمان. آدم هاي صالح مي‌آيند اين كار را می كنند. دِه حمّام نداشته باشد؛ مگر مي شود يك دِهي كه همه‌شان مسلمان هستند يك‌روز بي‌حمام باشد؟ نمي‌شود؛ ياالله حمّام دِه را بايد درست بكنيم. مدرسه بايد داشته باشد؛ چه بايد داشته باشد؛ چه باید داشته باشد. اِه؛ مگر مي‌شود ماه رمضان توی یک دِهي تبليغات ديني نباشد؟ توی یک دِهی جلسه ی احکام و چه نباشد؟ نمي‌شود؛ آدم هاي صالح مي‌روند دنبال اين چيزها. آقا؛ دنيا بهشت مي‌شود. ما دنبال يك همچنين چيزهايي هستيم. به هرحال به هر مقداري توانستيم خیلی خوب؛ فبهالمراد؛ هرآن چه که نتوانستيم به هر حال ما ديگر به قول معروف مأموريم و مكلّفيم؛ آن چه كه مي‌توانيم «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» خدا به هيچ كس تكليف نمي‌كند مگر به اندازه ی طاقتش. امام هم بارها فرمودند: انبياء آمدند دنيا را اصلاح كنند؛ بشر را اصلاح كنند. منتهی خب، به اندازه‌اي كه توانستند زحمت كشيدند؛ بيش از اين نتوانستند. ما هم دل مان اين را مي‌خواهد. حالا ریگان با اين مخالف است باشد؛........ [تکبیر حضار]

همين‌جا استفاده بكنم حاج محمدحسن تكبير مي‌گويد و آقا سيدآقا تكبير مي‌گويد و آقاسيدابراهيم تكبير مي‌گويد و پدرمان. تكبير مال اين هاست؛ شماها جوان هایی كه اين جا نشستيد، شماها تكبيرتان توی جبهه‌هاست. تكبير يعني آن صفير گلوله‌اي كه ما گفتيم مشت محكمي مي‌زنيم توی سر صدام؛ يعني اين جوري مشت مي‌زنيم. تكبير آن صفیر گلوله‌اي است كه آن رزمنده توی آن جبهه ها مي‌خواهد توی سينه ی صدام بزند. تكبير شماها، شما با پيرمردها فرق می کنید. پيرمردها بايد اين جا تکبیر بگویند، توی مسجد تا صداي تكبيرشان آن جا به گوش شماها برسد، شماها را آن جا شارژ بكند. شما آن جا راحت‌تر شلّيك بكنيد.

به هرحال «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» قرآن این را مي‌گويد. وصيّت به حق بكن؛ وصيّت به صبر بكن؛ حقّ بگو. جمهوري اسلامي حقّ است؛ امام حقّ است؛ روحانيّت حقّ است؛ اين هايي كه  امروز آمدند مي‌خواهند اين كار بزرگ را بكنند اين ها حقّند؛ شما حقّ بگو و به حقّ سفارش بكن؛ بگو: آقا؛ هركسي خَراش به اين ديوار وارد بكند، رخنه به اين بنا وارد بكند، يك خشت این بنا با رخنه‌اي كه من وارد می کنم، شما وارد می کنید، او وارد مي‌كند، لقّ بشود، بيفتد، فردا جواب اين را نمي‌توانيم بدهيم. اين بنای مسجد را يك كسي بیایدكلنگ بردارد شروع کند از یک طرف هِی رخنه بيندازد تا يك پايه ی مسجد سُست بشود يك گوشه ی مسجد بيفتد پايين. بناي جمهوري اسلامي كه بِناي شوخي‌اي نيست؛ بناي عظيمي است؛ اين بِنا را معمارهايي رويش كار كردند؛ مهندسيني رويش كار كردند؛ طرّاحاني رويش كار كردند كه در رأس اين معمارها و مهندسين و طرّاحان ابراهيم خليل‌الرحمن است؛ پيغمبر است؛ اميرالمؤمنين است؛ امام حسين است. اين معمارها اين بنا را معماري كردند؛ مهندسي كردند؛ حالا من كلنگ بردارم، با اين نوك ناخنم شروع کنم اين جا و آن جايش را زخمي بكنم، خَراش وارد بكنم با نِق زدنم، با قُر زدنم، با ايرادگرفتنم، با بهانه‌گيري كردنم، با اين ها شروع كنم اين طرف و آن طرفش را زخمي بكنم، چهره‌اش را زشت بكنم ...............................