شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

Back شما اینجا هستید: نشرح ستارگان پرفروغ شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی [نماینده ی مجلس] وصیت نامه سخنان شهید در جمع بستگان [صوت و متن]

سخنان شهید موسوی دامغانی در جمع بستگان [صوت و متن]

آن چه در ادامه می آید سخنان بسیار مهم و ارزشمند روحانی مجاهد و انقلابی شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسویvasiyat-1 دامغانی نماینده ی مردم قدرشناس شهرستان رامهرمز (واقع در استان خوزستان) در مجلس شورای اسلامی می باشد که در سال 1360 هجری شمسی و در آستانه ی عزیمت به این شهر در سمت امامت جمعه، به منظور خداحافظی در جمع بستگان و خویشاوندان در منزل پدری شهید در روستای حسن آباد شهرستان دامغان ایراد گردیده است که گواه روشنی است بر اراده ی مصمم و عشق و شوق وصف ناپذیرآن شهید بزرگوار در راه خدمتگزاری به مردم و حفظ و حراست از نهضت امام خمینی (ره). امید آن داریم که گفتار و شیوه ی زندگی این شهید بزرگوار و سایر شهیدان همیشه جاوید انقلاب اسلامی الگوی مسئولین نظام و ملت شریف ایران باشد. «انشاءالله»

شایان ذکر است متن ذیل به جهت مطابقت با بیانات آن شهید بزرگوار به صورت گفتاری تنظیم گردیده است. هم چنین صدای ضبط شده در سه دقیقه ی ابتدایی با اشکال همراه می باشد.

-----------------------------------------------------

....... و ما از خدا دوست تر نداریم. خدا حبیب مؤمنینه، محبوب مؤمنینه، معشوق مؤمنینه. و هر چه درجه ی ایمان بالاتر، کوشش و تلاش برای به دست آوردن رضای خدا بیشتر. خدا در قرآن مؤمنین را توصیف می کنه: «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ...» [آل­عمران/191] مؤمنین افرادی هستند که خدا را درهرحال یاد می کنند. غافل نیستند، ایستاده اند، نشسته اند، خوابیده اند، به یاد خدا هستند و خود خداوند می فرماید: «فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ» [بقره/152] به یاد من باشید؛ من به یاد شما هستم.

«فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» [آل عمران/169] به هرجا رو کنید خدا همانجاست. هر جا باشید خدا همان جاست. شما اگر برای خدا باشید خدا برای شماست.

راهی که به خدا منتهی می شود، راهی که مقصد و منتهاش خداست، رفتن اون راه با همه سختی ها و مشکلاتی که داره خیلی سهل و آسانه و خیلی شیرینه. ضرب المثل فراوان داریم. وقتی کسی هدفی داره برای رسیدن به هدفش هرچه آن هدف عزیزتر باشه حاضره زحمت بیشتری بکشه و سختی های بیشتری رو تحمل کنه. ولی مقصد ما خداست به دست آوردن رضای خدا، لقاء الله ملاقات با خدا. و به فرموده مرحوم شهید بهشتی ما باید کاری بکنیم که بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند. و باید برای به دست آوردن رضای خدا آماده دیدن هر خسارتی و دادن بهای سنگینی باشیم. جان که چیزی نیست، جان که چیزی نیست. جانی که خود خدا داده. خدایی که این استعداد رو بده، این توفیق رو بده، شایستگی رو بده و آن ارزش رو به بنده ای بده که دوباره برگرده به دامن خدا، برگرده به پیشگاه خدا، آن جان دادن سرافرازیه، افتخاره، عزته، همونی است که اولیاء الله دلباخته و عاشق اون بودن.

من در اینجا متذکر می شم سرگذشت استاد بزرگوار شهید سید محمد رضا سعیدی را که یک هفته به شهادتش ایشان وقتی که قم میاد به دوستان طلبه ش میگه: دعا کنید که من شهید بشم[گریه ی شهید موسوی دامغانی و خانواده]. به خانمش میگه: تو سیّده ای؛ تو در نماز شب دعا بکن خدا شهادت رو نصیب من کنه. مشهد میره امام رضا رو زیارت می کنه. تو حرم امام رضا میگه: آقا از خدا بخواه شهادت رو نصیب من بکنه. دکتر مصطفی چمران روزی که می خواست به جبهه بره و اون روز شهید شد؛ شب با خانمش لحظه های طولانی صحبت می کنه و صحبت از شهادت می کنه و آن هفته همه اش صحبت از شهادت می کرد تا اون صبح که خواست به طرف جبهه بره به خانمش گفت: که من می خوام امروز غسل بکنم، غسل شهادت کنم. من می خوام برم به سوی خدا. وقتی خواست از خانه بیرون بره، به خدا گفت: خدایا من دارم به سوی تومی آیم به سوی شهادت می آیم. با یک همچین آمادگی رفت به طرف جبهه و اتفاقا همون روز شهید شد.

و مسأله شهادت هیچگونه نگرانی نداره، هیچ. هیچ گونه غصه نداره. برای اینکه برای همه مرگ هست: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت» همه می میرند. منتها بعضی از مردن ها به دنبالش گرفتاری إلی الأبد، عذاب الی الإبد عقوبت و مجازات سخت خدا الی الإبد هست. بعضی از مرگها هم هست که اون مرگ ها بعدش راحتی إلی الأبد است آسایش در پناه خدا، در کنار اولیاء خدا، در جوار رسول الله، و امیرالمؤمنین و ائمه است. این مرگی که چند لحظه سختیش و دردش بیشتر نیست، اون مرگ، مرگی که به دنبالش غفران تمام معاصی باشه، مرگی که به دنبالش درهای بهشت به روی آدم گشوده بشه، مرگی که با رسیدن او اولین لحظه ی آسایش و آرامش روح آدمه و رضوان خدا به دست می آد. اون مرگ چیزی است که آدم باید سنگین ترین بها رو براش بده. و آن از دست دادن جان، که از دست دادن غَلَطِه. کسی که شهید می شه جان شو به دست می آره، خودشو زنده می کنه، خانوادشو زنده می کنه، جامعه شو زنده می کنه، کشور شو زنده می کنه، دین شو زنده می کنه، این نمرده، قران میگه: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» [آل عمران/169] گمان نکنید آن ها که در راه خدا کشته می شن آنها مُردند، خیر؛ آن ها زنده اند و در پیشگاه خدا روزی می خورند و خوشحالند به خاطر آنچه که خدا به آن ها داده. و اصلا این یه تجارته، یک معامله است. خود خدا می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة...» [توبه/111] خدا جان و مال شما را می خرد و در برابر بهشت را به شما عطا می کند. این یه تجارت و معامله است. یه جان بی ارزش ناقابلی که در یک صحنه تصادفی، سرطانی و بیماری آدم بمیره بعد جثّه ی متعفنش رو یک جایی بیندازن، معلوم نیست عاقبتش چیه. اینو آدم به خدا بده و آسایش ابدی رو در مقابلش بگیره. اینه که اولیاءالله افتخار می کردن و آرزو می کردن و دعا می کردن که شهید بشن و می گفتن: خدایا من در بستر نمیرم. و اصلا در بستر مردن رو ننگ می دانستن. امروز که به لطف خدا اسلام به این پایه از عمر و عزت و عظمت رسیده این به برکت خون پاک همه شهدایی بوده که تا حالا داده شده و بعد از این هم باید درخت اسلام با خون شهدا آبیاری بشه و تداوم انقلاب با شهادته و با خون شهیده و اگر بنا باشه شهادت نباشه تداوم انقلاب تضمینی نداره و ما خون مون از خون دیگر عزیزانی که شهید شدند هیچ سرخ تر نیست؛ رنگین تر نیست. از خون بهشتی رنگین تر نیست. ای کاش هزارها مثل ما شهید می شدیم ولی بهشتی، تنها، می ماند. ای کاش هزارها مثل ما شهید می شدیم ولی مطهری ها می ماندند. امام حسین شهید شد. امام فرمود امام حسین فدای اسلام شد. امیرالمؤمنین فدای اسلام شد. پیغمبر فدای اسلام شد و ما هممون باید فدای اسلام بشیم؛ من و او و دیگری نداره. ما هممون اگر لیاقت داشته باشیم اگر شایستگی در پیشگاه خدا داشته باشیم و خدا جان ما رو قابل بدونه برای تقدیم کردن، ما هممون باید فدای اسلام بشیم. تازه اگر فدای اسلام بشیم به وظیفمون عمل کردیم؛ زنمون باید در این راه صبر بکنه، بچه مون در این راه باید صبر بکنه، بستگانمون در این راه باید صبر بکنن، دوستانمون در این راه باید صبر بکنن، پدر و مادرمون در این راه باید صبر بکنن. که اگر صبر بکنن اونها مأجورن، اونها در پیشگاه خدا ثواب دارند. و اگر صبر نکنند کاری نمی توانند بکنند، جز اینکه اجر و پاداششون رو هم در پیشگاه خدا از دست دادند. زن ما باید از زن شهدا یاد بگیره، از اون نامزدی که وقتی تشییع جنازه می کنه شوهرشو، میگه: روز تشییع جنازش ما به وصال رسیدیم، ما عروسی کردیم. و اون روز ما حزب الله را پذیرایی کردیم. حزب الله در تشییع جنازه ی ما پذیرایی شد. شوهرم به لقاء الله رسید و من هم به وصال رسیدم. او به کمال رسید، من هم راه کمال را دارم طی می کنم. یک زن میگه: شهادت رسیدن به کماله و رسیدن به وصال خدا. چه مسلمان و مؤمنی است که نگران باشه از این که دوستش به یه رتبه ای برسه، به یه مقامی برسه به یه درجه ای برسه؟! اون هم چه رتبه و مقامی؟ چه مدالی؟ رتبه و مقامی که امام فرمود: «لقاء الله»، ملاقات خدا. زندگی در محضر خدا، زندگی در کنار انبیاء و اولیاء. این مایه افتخاره، مایه سربلندیه.

و من در این چند لحظه صحبتی که کردم، اون چند لحظه تأثری که به من دست داد، تأثر از روی ناراحتی نیست، بلکه تأثر نیست. حالت خاصیست که از اون روح بلند شهید سعیدی و شهید چمران به من دست داد.

در اینجا به کلیه بستگان اینو من میگم: اگر خدا مقدّر کرد و اگر خدا این جان نالایق ما رو این ارزشو بهش بخشید و این لیاقتو بهش بخشید که شایسته هدیه شدن و تقدیم کردن بود و خدا مقدر کرد که در این هجرت و در این مسافرتی که در پیشه، ماهم قطره ای باشیم که به آن اقیانوس بپیوندیم و ذره ای باشیم که به آن خیل شهیدان بپیوندیم و به این افتخار و سربلندی نایل بشیم، من در اینجا به شما می خوام بِگم: که اگر این مسأله پیش آمد با شنیدن این جریان شماها به کسی که این مژده را به شما میده تبریک بگید. اون کسی که این خبر رو برای شما میاره بدون اینکه چروک به پیشانی تون بیفته و ابروتونو از نگرانی در هم بکشید با لبخند به او تبریک بگید و به اوآفرین بگید و من راضی نیستم یک نفر از بستگان من وقتی این توفیق نصیب من میشه یک قطره اشک بریزه. در برابر دشمن با چهره باز، با لب خندان. و من اینو به پدرم میگم، به مادرم میگم، به همه میگم. قوی باشید، محکم باشید، شما هم چند روزی دیگه بیشتر زنده نیستید و قرآن فرموده و خدا وعده داده ، اگر - من که نمی بینم این لیاقت رو در خودم-  اگر این لیاقت بعداً در ما پیدا شد و خدا لطفی کرد، شما هم مؤمن باشید و عمل صالح داشته باشید اونجا ما همدیگه رو می بینیم. خدا وعده داده: «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» [طور/21] ما ذریه شان را بِهِشان ملحق می کنیم؛ اگرمؤمن باشند واگر دارای عمل صالح باشند. زنشان، بَچِّشان، بستگانشان بهشان ملحق میشن. اگر قسمت شد، وعده همه ما و شما انشاءالله در بهشت اونجا در حضور خدا. زندگی اونجاست. محل زندگی اونجاست. اصلا همونجوری که امام حسن فرمود، ائمه ی ما فرمودند: «الدنیا سِجنُ المؤمن». دنیا زندانه، به خدا دنیا برا ما زندانه. اون وقتی که ما در دنیا خیلی راحت باشیم، خوش باشیم، اون موقع برای ما زندانه. دنیا جای مسئولیته؛ جای تکلیفه؛ جای به عهده گرفتن وظیفه است. مگه شوخی است؛ [گریه ی شهید موسوی دامغانی و خانواده]

بار امانت سنگینه، بار امانت سنگینه، دین امانته، انقلاب امانته، امام و رهبری امانته، ثمره خون شهدا امانته، و این امانت رو ما باید به گوش بکشیم. اگر امروز ما این امانت رو به دوش نکشینم فردا باز دوباره آمریکا مسلط بشه؟ فردا باز دوباره اشرار مسلّط بشن؟ ما باید آماده باشیم با کمال قدرت این امانت را به دوش بکشیم و یک قدم، یک سر سوزن عقب نشینی نکینم. همه باید برای به دوش کشیدن این بار امانت آماده باشند. روز قیامت سخته. فردا خدا بگه من پیغمبر فرستادم، قرآن فرستادم، رهبر برای شما فرستادم، صد هزار جوان خونشون رو دادن، امانتی رو تحویل شما دادم، شما عرضه نداشتید این امانت رو نگه دارید؟ جواب خداوند رو چه خواهیم داد؟ اونجا در پیشگاه خدا چه پاسخی داریم که ما بگوییم؟

و من در اینجا میگم: در این چند لحظه ای که در حضور بستگان دارم صحبت می کنم، من خدا رو گواه می گیرم در طول عمرم، از اون وقتی که پا به تکلیف گذاشتم تا الآن که دارم اینجا حرف می زنم هیچ گاه بد هیچ کس را آرزو نکرده ام، شکست و ضعف هیچ کس را آرزو نکرده ام. بلکه همیشه تلاشم این بود بتوانم به جامعه یک خدمتی بکنم، یک قدم خیری برای جامعه بردارم . ولی خب ممکنه بعضی ها براشون سوء تعبیر شده باشه، سوء تفاهم شده باشه. به یک سری مسائلی تعبیر کرده باشند که خوب اگر از روی عناد نبوده، ضربه ش به اسلام برنگشته، به شخص من برگشته، من از همه اونها گذشتم، همه اونها رو حلال کردم. ولی اگر به اسلام برگشته، به پیشرفت انقلاب برگشته، به جامعه برگشته؛ اون حق خداست و حق شهداست وحق جامعه است. جامعه خودشون می دانند، می خوان بگذرن، می خوان نگذرن.

ولکن من در اینجا توی این نوار میگم که بعداً این ممکنه گفته بشه. همونطور که امام در مورد شهید بهشتی فرمودند: بهشتی مظلوم واقع شد، من هم این رو در اینجا می گم که بعداً این بمانه و همه بدانن. من در دامغان، همونجور که بهشتی در ایران مظلوم واقع شد، مظلوم واقع شدم. در عین حال به خاطر حفظ اسلام و به خاطر این که دشمن نتوانه سوء استفاده بکنه من استقامت کردم و هیچ گونه شکوه ای نداشتم و ندارم و در اینجا از همه ی شماها دعوت به استقامت می کنم؛ دعوت به بردباری می کنم و از شما می خوام هیچ وقت گله از هیچ کس نکنید. از هیچ کس گله نکنید؛ من راضی نیستم.

بله؛ دیگه عرائضم رو تمام می کنم، بحثی دیگه باقی نمی مانه، فقط این جمله رو به عنوان تذکر و توصیه می گم که به فکر خودتون باشید، نه بچه براتون کار می کنه، نه خانه براتون کار می کنه، نه پول براتون کار می کنه، هیچ چیز براتون کاری نمی کنه، روز قیامت که بشه یوم الحَسرَه است؛ روز پشیمانی است؛ اونجا تو سرتون باید بزنید. اونجا باید انگشت حسرت به دندان بگزید و بگید که چه کاری کردم که اونجا یک قدمی برای امروز بر نداشتم. به فکر خودتون باشید.به فکر خودتون باشید. احکام خدا رو عمل کنید، به انقلاب وفادار باشید. سخته، امتحان بزرگی ست و ما امروز در امتحان بزرگی قرار گرفتیم و اگر امروز استقامت کردیم؛ پایداری و مقاومت کردیم، انشاء الله در پیشگاه خدا فردا رو سفید خواهیم بود.                                  

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته