شهید سید محمد تقی شاهچراغ: هدف و مقصودم از جبهه آمدن این است: 1- رضای حق 2- لبیک به ندای امام امت امید مستضعفان جهان 3- آزادی کربلا 4- تکلیف شرعی را اداء کرده باشم... با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید.

مصاحبه با یکی از بستگان شهید

shahidan-8

در هنگام مصاحبه با خانواده ی شهید بسیجی سید حسین تقوی (فرزند سید جواد) آقای سید ابوالفضل تقوی مطالبی را از روحیات این شهید والامقام نقل نمودند که در ادامه می آید.

-    لطفاً ضمن معرفی خودتان، اگر خاطره ای از شهید سید حسین تقوی دارید بیان نمائید.

اینجانب سید ابوالفضل تقوی (فرزند سید حسن) داماد خانوداه ی شهید سید حسین تقوی می باشم. بنده از آن جا که آشنایی قبلی با این شهید ارجمند نداشته ام مطالب زیادی هم از ایشان نمی دانم اما در ماجرایی به تعصّب و غیرت ایشان پی بردم که این جا نقل می کنم. یک روز من به اتفاق پسر عمویم آقای سید جواد تقوی در کنار خانه ی پدری شهید در شهرک انقلاب کار می کردیم که ساعت ده صبح و هنگام استراحت مان، مادر شهید که دختر عمه ی ما هستند، قلیانی را آماده کرده و برای ما آوردند. خب این قضیه گذشت ولی بعد از مدتی متوجه شدم سید حسین که آن روز این صحنه را دیده و ما را نشناخته بودند به مادرش اعتراض کرده و گفته بودند: شما چرا با این کارگرها صحبت می کردید؟ این ها کی هستند؟.
یک قضیه ای را هم پدرشان برای من نقل کردند که این مطلب هم نشان از روحیه ی جوانمردی ایشان دارد. آقای تقوی می گفتند: تمام روزهای تابستان آخری که دامغان بودند کارگری کردند و از پولی که جمع کرده بودند یک حوض و یک قطعه روفرشی برای مادرش و مقدار زیادی کاغذ و دفتر برای خواهر و برادرهایش خریدند. این نکته را نیز من از ایشان شنیدم که  می گفتند: آن قدر که سید حسین به فکر بچه ها بود من به فکر ایشان نبودم. به نظرم همین مهربانی ها و محبت ها باعث وابستگی شدید همسرم به ایشان شده بود به طوری که تا سال ها پس از شهادت سید حسین برای ایشان گریه می کردند و نمی توانستند تحمل نمایند.

-    با تشکر از این که در این مصاحبه شرکت نمودید.